نام: قرارداد 💫
خاندان جئون ......
خاندان کیم ........
دو خاندان بزرگ کره جنوبی ..... متشکل از آلفای خون خالص و قوی
ثروتمند ترین توی کره و آسیا
اما ؟!!!!
اما چی میشه اگر این وسط یکی باشه بزرگتر از این دو خاندان ؟
؟! ارباب ؟! بزرگ ؟!
چی میشه اگر...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
جئون گئوم 25 ساله
آلفای خون خالص با رایحه چوب
پسر عموی جونگکوک ( از یه عموی دیگه )
با زنگ خوردن گوشیش چشم هاش رو بزور از هم فاصله داد ، اصلا از خستگی نمی تونست چشم هاش رو باز نگه داره
بزور با چشم های بسته گوشیش رو پیدا کرد و تماس رو وصل کرد
کوک: بلهههه
سارا: ساعت 6 عصر برای عصرونه میآید اینجا ، گئوم از سوئد اومده تا ازدواج شمارو تبریک بگه
کوک: اما ما خیلی خسته ایم
سارا: برای من بهونه نیار بی عرض احمق همین که گفتم
گوشی رو قطع کرد ، خواب جونگکوک کاملا پرید بی عرضه ، احمق ، ترسو
هر روز همه این کلمه ها رو میشنید و قلبش بیشتر در می گرفت ، روزی نبود که اینا رو نشونه و حالا به لطف اون امگای یخی قرار بود بیشتر از چندین بار این کلمه ها رو بشنوه
از روی تخت بلند شد ، تی شرت و شلوار سورمه ای پوشید و موهاش رو شونه کرد گذاشت موهای نسبتا بلندش به حاله خودشون باشن
از اتاق بیرون رفت ، برای رفتن به آشپز خونه باید از سالن می گذشت وقتی به سالن رسید دید تهیونگ روی زمین دراز کشیده و تلویزیون میبینه
شونه ای بالا انداخت و به سمت آشپز خونه رفت ، مایع پنکیک آماده رو از توی کابینت برداشت
ماهیتابه رو گذاشت تا داغ بشه و وقتی داغ شد مایع رو ریخت توی تابه ، ده تا پنکیک برای خودش درست کرد
بعد از ریختن سس شکلات رو پنکیک ها روی میز نشست و به آرومی مشغول خوردن شد
نگاهش رو به ساعت داد 3 ظهر بود ، ابرو هاش بالا پرسد یعنی اینقدر خسته بود که تا این ساعت خوابیده بود
سری از روی تاسف تکون داد و بعد از خوردن پنکیک از پشت میز بلند شد ، ظرف هارو توی ماشین ظرفشویی گذاشت
رفت توی سالن و تهیونگ رو توی همون وضع دید
کوک: پسر عموم امروز از سوئد میاد تا به ما تبریک بگه ساعت شیش باید بریم خونه پدرم