جیمین هوفی کرد میدونست با همه اینا قرار نیست پارتی بهش خوش بگذره.

"شنیدم بعد از اینکه به طرز وحشیانه ای از‌طرف همسرات رد شدی دویدی رفتی پیش یه مرد سن بالا تو دیگه چجورشی"رزی کنایه زد چینی به دماغش داد.

جیمین چشم غره ای بهش رفت.

"من وقتی ندارم که برای شلخته لوسی مثل تو تلف کنم‌ پس بکش کنار هرزه"جیمین گفت و دختر رو کنار زد،میخواست قبل از اینکه دوباره ته مین رو گم کنه بره پیشش اما وقتی که شروع به راه رفتن کرد رزی پاش رو جلوی جیمین دراز کرد و باعث شد جیمین بهش گیر کنه و توی استخر بیوفته همه توجهشون به پسر جلب شد و سرشون رو به طرف استخر چرخوندن.

چشمای ته مین و جونگکوک تاریک شد وقتی دیدن رزی و گنگش به افتادن جیمین توی اب میخندن.

جونگکوک عصبانی شد واقعا دلش میخواست حساب دختر رو برسه به طرفش هجوم برد اما وقتی جلوی دختر رسید شخصی بهش خورد و یکدفه رزی رو هول داد و مستقیم توی استخر افتاد مردم با دیدن اون شخص اشنا نفسشون حبس شد.

"ببخشید دستم لیز خورد"تهیونگ اعتراف کرد و به دوست دختر قلابیش پوزخند زد دختری که بخاطره خیس شدن ارایشش و بهم ریختن موهاش قیافش شبیه شخصیتای فیلم ترسناک شده بود.

ته مین سریع خودش رو به جیمین رسوند دستش رو گرفت و از استخر بیرون کشیدش و از ژاکتش برای پوشوندن بدن جیمین استفاده کرد.

"جیمین تو_"

حرف پارک ته مین قطع شد وقتی که جونگکوک جلوی جیمین ایستاد و مانع دید ته مین شد.

"منظورت از این کار چیه؟"ته مین با خشم گفت.

"مثل کاکبلاکر نباش و از اینجا گم شو"
(کسایی که مزاحم رابطه دونفر میشن و میگن کاکبلاکر)
جونگکوک چشم غره ای بهش رفت و جلوی ته مین رو برای اومدن کنار جیمین گرفت.
"دارین چیکار میکنی؟"جیمین با دیدن رزی چشماش از تعجب گشاد شد دختر داشت التماس میکرد و جیغ میکشید تا کمکش کنن از استخر بیرون بیاد اما هیشکی بهش اهمیت نمیداد و فقط با کنجکاوی به تهیونگ و جیمین نگاه میکردن.

"من باید انتخاب کنم جیمین و تورو دوست دارم خیلی بیشتر از این هرزه محتاج توجه پس من تورو انتخاب میکنم"تهیونگ گفت و چشم غره ای به رزی که داشت گریه میکرد رفت.

"تو داری چیکا_"

حرف جیمین قطع شد وقتی که تهیونگ از کمرش گرفت و عمیق شروع به بوسسدنش کرد اونم جلوی همه.جیمین اروم اروم بین بوسه نفس نفس زد اون واقعا از کار تهیونگ شوکه شده بود.همه بخاطره اتفاقی که شاهدش بودن توی شوک مطلق به سر میبردن.

وقتی همو بغل کردن اشکای جیمین روی گونه هاش جاری شد،بدنشون از تجربه همه این احساسات میلرزید و انگار نمیخواستن عقب بکشن.

لبهاشون به هم گره خورده بود با صبر و نیاز،و توی احساسات غرق بودن.

قلب های خالیشون با گرما پر شدن و تپش قلب هاشون باهم هماهنگ بود.

اونا قبلا چندباری همو بوسیده بودن اما این یکی حسش متفاوت بود،حس جدیدی داشت.این یکی حسش واقعی بود اینبار حسی از درون بود.

هردو از هم جداشدن،هردو بی نفس بودن،بدون اینکه توجهی به صدای دست و جیغ مردم بکننن به هم خیره شدن انگار جز خودشون هیچکس اونجا نبود.

نفسِ جیمین که جا اومد برگشت و به جونگکوکی که با چشم های تاریک شده بهشون نگاه میکرد انداخت تهیونگ گلوش رو صاف کرد و باعث شد جمعیت حاضر کمی ساکت بشن.

"هی جونگکوک"

با وجود فاصله کم که بینشون بود فریاد زد.

"من تورو و جیمینو دوست دارم قرار نیست بدون شما دوتا این مسیرو برم به هیچ چیزی مجبورت نمیکنم پس بهت حق انتخاب میدم"تهیونگ گفت و دایره ای دور خودشو جیمین کشید.

"این دایره رو کنار بزن و پیش همسرات برگرد"

سر و صدای بقیه خوابید و با کنجکاوی به جونگکوک نگاه کردن،جیمین با دیدن حالت بی حس جونگکوکی که به طرفشون قدم برمیداشت با استرس لبش رو گاز گرفت.

جیمین و تهیونگ متشنج شدن وقتی که جونگکوک جلوشون ایستاد.

"توی عوضی"جونگکوک گفت و قلب از اینکه لبخند گشادی بزنه باعث شد جمعیت دورشون اخم کنن.
"اعتراف تو بهتر از مال من بود"جونگکوک گفت و به طرف دو همسرش که اهی از سر اسودگی کشیدن پرید هرسه نخودی خندیدن و همو بغل گرفتن و ناگهان صدای تشویقی از پشت سرشون شنیدن،هرسه پسر به عقب نگاه کردن و هوسوک،یونگی ،نامجون و سوکجین رو دیدن که دارن خوشحالی میکنن و لبخند میزنن.
هیچوقت تاحالا اینقدر از شنیدن اکوی صدای دست زدن و شادیه مردم که بخاطره اونا بودن خوشحال نشده بودن.

و البته که افرادی بودن که از دیدن همچین صحنه هایی خوشحال نشده بودن.

"از اینکارت پشیمون میشی تهیونگ"رزی با تلخی گفت و سریع صحنه رو ترک کرد.






پارت بعد اسماته🚶‍♀️

my husbandsWhere stories live. Discover now