That smile gon take you places.........💛.....
{Home_BTS}🎵🎵🎵
-ددی؟..دَد؟ددیییییییی؟
همون جور که داد میزد با چشمای بسته بی اهمیت به خطرش دونه دونه و به سختی از پلهها پایین اومد اما درست وقتی حس کرد سرش گیج میره وسط راه پله با همون چشمای ایستاد و نق زد.
-ددی بیا بغلم کن. نمیتونم راه برم.
میدونست زین بیداره و طبقهی پایین مشغوله. از صبح سر و صدا اجازهی درست خوابیدن بهش نداده بود و برای همین حالا به سختی میتونست چشماش رو باز کنه. نمیفهمید زین اول صبح چیکار داره که آنقدر تولید آلودگی صوتی میکنه و از اونجایی که تنها بودن این حجم از شلوغی آشپزخونه عجیب بود.
راجر دو سه روزی میشد خونه نبود و زین و لیام با خوشی و راحت ساعتاشون رو سپری میکردن و لیام بالاخره میتونست آزادانه تو خونه بچرخه درست مثل همون لحظه که تنها یه شلوارک پاش کرده بود و بالا تنهاش لخت باقی مونده بود البته با پوستی که بیشتر شبیه بوم نقاشی شده بود که هنرمندش زینه!
زین تا چند روز بعد از صحبتاشون در مورد همه چیز میگفت و توضیح میداد و به زور و اجبار از لیام حرف میکشید تا همه چیز رو بین خودشون درست کنن و خوشبختانه همه چیز هم بهتر شده بود. لیام حالا شبا رو تو آغوش زین میخوابید و تمام توجه و علاقهی اون مرد رو دریافت میکرد. زندگی براش قابل تحمل شده بود و لیام خوشحال بود.
با شنیدن صدای قدمهایی که به سمتش میومدن یکی از چشماش رو تا نیمه باز کرد و با دیدن زین که پایین پلهها بود چشماشو بست و دستاش رو از هم باز کرد.
+بیا بلندم کن. پاهام درد میکنن... الان خودمو میندازم.. منو بگیر باشه؟
لیام گفت رو به جلو خم شد. اونقدری ادامه داد که تقریباً نزدیک به سقوط بود اما بلافاصله دستای زین دورش حلقه شدن و مرد در حالی که ریز ریز میخندید رون های لیام رو گرفت و بغلش کرد. لیام با اشتیاق دست و پاهاشو دور زین پیچید و سرش رو روی شونه اش گذاشت.
-صبح بخیر بامبو!
لیام صورتش رو به گردن داغ زین مالیدن و گفت
+هووومممم بوی خوبی میدی ددی!
زین فارق از اطرافش لیام رو بیشتر به خودش فشار داد و روی موهاش رو بوسید.
+ددییییی من گشنمه
زین که حالا کمی درمونده شده بود و نگاههای زوم شده روش کمی معذبش میکردن، خندید و با صدای آرومی گفت
-باشه عزیزم برو یه چیزی تنت کند بعد بیا پایین غذا بخور!
لیام دوباره با همون تن صدا در حالی که هنوزم صورتش رو روی گردن زین میکشید گفت
YOU ARE READING
My weakness {Z.M}
Fanfiction-کاش میشد ازت بگذرم! +نمیتونی...نمیتونم! -چرا؟ +چون ما نقطه ضعف همیم! . . . ....ولی تو نقطه قوت منم هستی! Ziam💛❤