کیونگ خیلی مختصر همه چیز رو براش یادآوری کرد. اون مرد نگاهش رو از سر تا پای کیونگ گذروند و بعد سر تکون داد.

+ اوه که اینطور...

_ یادت اومد؟

+ الان به خاطر آوردم.

کیونگ لبخندی بهش زد. دستی تو موهاش کشید و با اشاره به دکمه ی طبقه ای که اون مرد زده بود گفت:

_ اومدی پروندتو بدی برای بررسی؟

+ کدوم پرونده؟

_ پرونده ی کسایی که باهات درگیر شدن دیگه. بخاطر همین با طبقه ی ما کار داری.

مرد بار دیگه نگاه اجمالی ای بهش انداخت و پرسید:

+ طبقه ی پنجم اینجا... برای شماست؟

_ آره. من اینجا کار میکنم.

کارتی که به گردنش بود رو بالا آورد و با اعتماد به نفس گفت:

_ وکیل هستم.

مرد کمی جلو اومد و کارتی که کیونگ بالا گرفته بود رو نگاه کرد. بعد هم لبخند کجی زد و گفت:

+ که اینطور. پس به همین خاطر اون شب بهم گفتی میتونم ازشون شکایت کنم و قانون پشت منه.

_ آره. خوشحالم که به حرفم گوش دادی. تیم ما خیلی حرفه این. میتونیم کمکت کنیم.

آسانسور به طبقه ی مورد نظر رسید و هر دو از آسانسور پیاده شدن. کیونگ کارت حضورش رو زد و رو به مرد پرسید:

_ کمی زود اومدی. بقیه ی همکارام هنوز نیومدن.

+ خودت چرا انقدر زود اومدی؟

_ دو تا پرونده داشتم که باید بهشون رسیدگی میکردم.

کیونگ به سادگی گفت و در رو باز کرد و خودش زودتر از اون مرد وارد شد. دفتار خالی بود و هنوز کسی پیداش نشده بود. کیف و کتش رو پشت میزش گذاشت و رو به اون مرد جوان که دستهاش رو تو جیب کت خاکستریش کرده و اطراف رو نگاه میکرد گفت:

_ میتونی بشینی. برات نوشیدنی میارم...

با دست به صندلی خالی مقابل میز خودش شاره کرد و بعد سمت اتاق استراحت رفت. قهوه ساز رو روشن کرد و دو تا فنجون از کابینت بیرون کشید. حدود چند دقیقه ی بعد با یه سینی . دو فنجون قهوه سمت میزش رفت و دید که اون مرد خم شده رو میزش و یکی از پرونده ها رو داره ملاقات میکنه.

سینی رو روی میز گذاشت و با لبخند به پسر ااره کرد بشینه.

+ این پرونده یکم زیادی پیش پا افتاده نیست؟

اون مرد پرونده و بست و روی میز گذاشت.

_ پیش پا افتاده؟ چطور؟

+ اینکه یه زن بخواد از شوهرش طلاق بگیره ولی مرده مخالفت کنه کمی زیادی پیش پا افتادس.

_ ولی مهم اینه که به هر حال باید به اون زن هم کمک کرد.

The portraitist [Completed]Where stories live. Discover now