× حالا من میتونم یک هفته دیگه برای پایان نامم وقت بگیرم. تو چی؟ چیکار میخوای بکنی؟

+ هیچی... قرارداد فسخ میشه. تو دو ماه نتونستم تحویلش بدم. حتی اگه یک هفته هم وقت اضافه بگیرم باز نمیتونم برسونمش.

× خب یه بهونه‌‌ای بیار که نتونن مخالفت کنن. مثلا بگو مریض شدی. یا بگو لبتابتو دزدیدن.

اخم های چان تو هم شد و گفت:

+ چیکار کنم؟ بهشون دروغ بگم؟ فایده‌اش چیه؟ حتی اگه قبول هم بکنن درآخر به عنوان یه آدم بدقول شناخته میشم.

× یعنی قید اونجا رو میزنی؟

+ اگه بهم وقت بیشتر ندن در اون صورت اونان که باید قید منو بزنن.

کیونگ پوزخند حرصی‌ای زد و با اخم و دست به سینه به صندلی تکیه داد.

× باورم نمیشه یه پسر غریبه گند کشیده به برنامه های من و تو. اصلا این پسره از کجا پیداش شده؟

سر تکون داد و دستی تو موهاش کشید.

+ ایده‌ای ندارم. فقط میتونم بگم با ورودش به این ساختمان یه بدبختی بزرگ همراه خودش برای من آورده.

************

دهمین شاتش رو هم سر کشید و بدنش رو با ریتم آهنگ تکون داد. میشد گفت طی دو هفته‌ای که به کره برگشته بود تنها این یک بار بود که فقط کمی داشت بهش خوش میگذشت.

یه کلاب کوچیک نزدیک خونه‌ی جدیدش بود و قطعا تنها دلیلش برای انتخاب اون واحد کوچیک و کثیف هم همین کلاب بود.

هرچند نسبت به بارها و کلابهایی که در پاریس عادت به رفتن بهشون داشت واقعا چیز زیادی نداشت. شاتها سبکتر و رقیق تر، آهنگها با بیت های کمتر و آدمهای حوصله سر بر...

مردم کره چه مرگشون شده بود؟ دخترا آرایش های غلیظ و لباسهای تنگ و کوتاه به تن داشتن اما بلد نبودن چطوری توجه کسی مثل اون رو به خودشون جلب کنن. درست مثل این بود که از یه راهبه‌ بخوای سعی کنه ضربان قلبت رو کمی بالا ببره.

گوشیش رو بیرون کشید و با لی تماس گرفت. دوست عزیزش مثل همیشه بعد از دومین بوق تماس رو برقرار کرد.

× اوه بکی... چطوری پسر؟

پوفی کشید و با اخم جواب داد:

+ افتضاح. اینجا واقعا خود جهنمه مرد...

صدای خنده‌ی لی به گوشش رسید.

× از سر و صدایی که اونجا میاد کاملا مشخصه چقدر داره بهت سخت میگذره.

یه شات دیگه بالا داد و چرخید سمت پیست. به کانتر تکیه داد و گفت:

+ دارم از دخترای کره ای ناامید میشم واقعا... مگه میشه حتی یه دختر جذابم این دور و بر نباشه؟

The portraitist [Completed]Where stories live. Discover now