قسمت دوم

2K 307 18
                                    

کامیلا

من چشام گرد شد. با اخم گفتم " میخوای دوباره منو دستم بندازی؟"
به نظر میومد از حرفم تعجب کرد. " منظورت چیه؟"

"این همون کاری نیست که داشتی چند لحظه پیش میکردی؟ به من میگفتی که یه بچه خرخونم و زندگی اجتماعی ندارم؟"
"تو اینطوری فکر کردی؟" اون اخم کرد، دستش رو گذاشت روی میزش و برگشت و به من زل زد.

من جواب ندادم.

اون اونقدر بهم نزدیک بود که ترسناک بود. انگار فقط با یک نگاه همه چیز رو درباره من فهمید.
خانم استوارت اومد بالای سر ما و کاربرگ ما رو بهمون داد و برگشت به جلو کلاس.
"همونطور که میبینید پاراگراف های زیادی در این برگه هست اما فقط یکیشون علامت گذاری شده.

شما باید به نوبت نوشته ها رو بخونید و توی جای خالی پایین اونا رو طوریکه فکر می کنید درسته باز نویسی کنید .دور کلمات صحیح هم خط بکشید.

هر دوتون اسمتون رو روی گوشه برگه بنویسید و قبل از اینکه زنگ بخوره تحویلش بدید. لطفاشروع کنید."
هانتر برگرو گرفت ،اسمشو بالای برگه نوشت و اونو داد به من و گفت "خوشحالم که با تو هم گروه شدم.شاید توی این یکی نمره خوبی بگیرم."

من آروم گفتم:
"چرا؟ چون قراره من همه کارها رو انجام بدم؟"
پسرایی مثل اونو خوب میشناختم. وقتی بهت احتیاج دارن آویزونت میشن و وقتی کارشون تموم شد و جای دیگه دیدنت طوری رفتار میکنن که انگار نمیشناسنت.

امکان نداشت بذارم اینکارو با من بکنه. اون با طرز خنده داری بهم نگاه کرد.
"من کار بدی کردم؟ انگار از دستم عصبانی هستی؟"
من گفتم "مهم نیست."و کاغذ رو برداشتم تاشروع به خوندن کنم ولی اون دستشو گذاشت روش.
"چی شده؟"
"هیچی."من نگاهش نمی کردم.

نمی دونم چرا اینقدر ناراحت بودم. چه عیبی داشت که یه پسر خوش گذرون فکر می کرد من بچه خرخونم؟ حتی اگه نبود هم دلم نمیخواست باهاش دوست بشم. چون احساس میکردم اهل مواد و الکل هست . البته فقط حدس میزدم به خاطر دوستایی که دورو برش بودن.
چند بار توی پارکینگ دیده بودم سیگار میکشید درحالیکه سیگارو توی دستش قایم میکرد که دیده نشه.نمیدونم چرا حتی بعد از اینکه سه ماه پیش جوردن هنلی توی یه مهمونی اور دوز کرد و مرد، هنوزم بعضی از این بچه ها انقدر احمق بودن که برن پارتی های بعد از مدرسه.

"میشه کارمونو انجام بدیم؟" من به کاربرگ اشاره کردم.
اون دستشو برداشت و من شروع کردم به خوندن اولین پاراگراف.
"خوب فکر میکنی علامت گذاری باید چطوری باشه؟"

من اینو پرسیدم چون نمیخواستم که جوابو سریع بگم.
اون یه جا رو نشون داد و گفت "فکر کنم کاما باید اینجا باشه."
دنگ. درست بود.
هانتر مدادشو روی اون گذاشت و گفت:" فکر کنم تو خواننده باشی. صدات قشنگه .من قبلا صداتو شنیدم . شاید بتونی به طور حرفه ای بخونی."

crushWhere stories live. Discover now