❥ꦿᓚ₇⸙‌|ྂྂᴘᴇʀᴄᴇᴘᴛɪᴏɴ ʟᴀɴɢᴜᴀɢᴇ ⿻꯭ⷷ▩ོཽ⃟꯭݊🤍

417 68 13
                                    

- چه حسی داری؟
+ می‌خوام تمام احساسات تو رو ببلعم!

فرض کن توی جهانی به دنیا اومدی که بارون صدا نداره...دیوارهای شیشه‌ای دور شهر اجازه نمیده صدای بارون شنیده بشه...بعد یک هو...تق تقی می‌شنوی! چشم‌هات توی جهان شلوغ می‌گرده و فقط یک منبع برای این صدا وجود داره...بارون!! ولی همون لحظه دوباره بارون بی‌صدا میشه! و تو هنوز حتی نمی‌دونی صدای بارون دقیقا چیه!

- چه حسی داری؟
+ می‌خوام عاشقت کنم!

بکهیون برای من همین بود. من پارک چانیول، جواهرسازی که به سنگ ابسیدین علاقه نداشت...وقتی برای اولین بار دیدمش...حس کردم تمام مدت تماشاچی یک نقاشی بارونی توی یکی از گالری‌های شهر ورونا بودم و حالا اون نقاشی بارون...صدای بارون داره!

- چه حسی داری؟
+ فکر کنم عاشقت شدم!

ایتالیا جای قشنگی برای ملاقات‌هاست ولی برای من چی؟ من ارباب عمارت آتش زیر برف، خیلی دیر فهمیدم که باید اسم عمارت رو عوض کنم...خیلی دیر فهمیدم نمیشه برای یک صدا ارباب بود...خیلی دیر فهمیدم صدای بارون برای همه‌اس و برای هیچ‌کس نیست.

- چه حسی داری؟
+ می‌خوام تمام احساساتم رو ببلعی!

بکهیون من، روح تنهایی بود...صدای آزادی بود...تجسم مرگ بود...قلب پوچی بود...و من...یک خدا که جدا افتاده بود تا اینکه عاشق شد!

❥ᓚ₇⸙‌|ྂྂꪖ❄(‌✞‌➶‌❰‌⚠️།🏹❱†〤ıl‌🦉[🍕⃤ ⿻꯭ⷷ▩ོཽ⃟꯭݊🤍

پارک چانیول جوان رنگ چشم‌های عجيبی داشت. سفید؟ بی‌رنگ؟ گلبهی خیلی کم‌رنگ؟ آبی بدون رنگ؟ سبز پر رنگ نشده؟ دقیقا! مهم نبود رنگ چشم‌‌هاش چیه چون اون یک ارباب بود که ترکیب ساعت با مچ دستش، رابط یقه با پیرهن سفیدش و نیشخند با صورتش یکی از گرون‌ترین جواهرات دنیا بود!

بیون بکهیون جوان اصلا وجود نداشت. هیچ جای دنیا چنین شخصی وجود نداشت ولی عجیب بود که چنین فردی وارد زندگي ارباب جوان شده بود؟ ونی! زندگیش اون رو با این اسم می‌شناخت...اسمی که بهش می‌اومد. اسمی که بکهیون خودش انتخاب کرده بود براش گرون‌ترین تاوان دنیا باشه!

دوتا اتم با همدیگه برخورد کردند و بوم!!! حالا داستان قراره تلفات این انفجار رو روایت کنه!

Couple: chanbaek

Genre: romance, criminal, mafia, master, mystery, psychological, smut

❥ᓚ₇⸙‌|ྂྂꪖ❄(‌✞‌➶‌❰‌⚠️།🏹❱†〤ıl‌🦉[🍕⃤ ⿻꯭ⷷ▩ོཽ⃟꯭݊🤍

اینم فیک جدید...فعلا!

perception language Where stories live. Discover now