🌇شروع دوباره🔥

728 94 7
                                    

قبل از اینکه برید سراغ خوندن این پارت نیازه چند تا مطلب و توضیح بدم وگرنه وسط فیک ممکنه گیج بشید:
اولیش کلمه رول پلی(role play)
احتمالا شنیدینش و خب تعریفای مختلف داره ولی تو این پارت منظورم از رول پلی بازیگری یا نقش بازی کردن در سکسه...اینجوری هستش که یه نفر مثلا تاپ لباس پلیس میپوشه و باتم لباس جنایتکار و اونا نقش بازی میکنن مثلا تاپ که ماموره باتم و گیر میندازه و برای مجازاتش باهاش سکس میکنه...سلیقه ایه و دو نفر میتونن هر شخصیتی باشن یه جور کینکه
.
.
.
.
بعدی اصطلاح وت دریم(wet dream)
برای مواقعی که پسرا خوابای خاک بر سری میبینن و تو خواب کام میشن به کار میره بهش میگن خواب خیس
.
.
.
.
🔞هشدار اسمات🔞
.
.
.
.
_اخ...لعنتی آخرین بارم مال... سه ماهه پیشهههه
جیمین بی توجه به حرفش ضربه هاش و شروع کرد
آروم آروم ولی عمیق داخلش جلو عقب میشد
÷آاهه...حفره ات...مثل یه باکره تنگه
_تو اه...خیلی بی‌شرمی...
÷هاه‌...تازه اولشه...بیبی تایگر
اینو گفت و به ضربه هاش سرعت بخشید
_آخ جیم...یواشتر...
÷اوومم...ددی...صدام کن آه
_دد...ااااههههههه
با ضربه جیمین به پروستاتش جیغش هوا رفت
÷بالاخره اهه...پیداش کردم
جیم در حین ضربه زدن از پشت به تهیونگی که از لذت ناله میکرد چسبید
بوسه ای به گردن طلایی رنگش زد و زبونش و روش کشید و بالا رفت تا به گوشش رسید
نرمه گوشش و به دهن گرفت و مکید
_آههه...اومم
÷آه...میشه...هوووم...مارکت...کنم
_هفته...هاه...دیگه اهه نمایشگاه...همایشه...
÷لعنت بهش...
از ته بیرون کشید
_آیی...چیکار میکنی!؟
÷الان میام
رفت و با یه...پوزه بند و دستبند برگشت
÷بیا اینجا ببر هورنی...
ته با دیدن وسایلا علت رفتنش و فهمید پس امشب قرار بود اینجوری باشه!؟
÷نظرت درباره یه رول پلی کوچیک چیه؟
_عمرا اگه تو رول پلی(role play)مسخرت شرکت کنم...
÷ولی ته امروز اولین روز ماست

(منظورش اولین روزیه که رسما دوست پسر همن)
ته وقتی نگاه مظلومش و دید طاقت نیاورد نه بگه _فقط چون امروز روزه توعه...
÷این یعنی اره!؟

ذوق زده پرسید که تهیونگ سرش و بالا پایین کرد
حین بستن پوزه بند بهش شروع به توضیح دادن کرد:
÷خیله خب تو یه ببر بدی که قفستُ بی اجازه ترک کردی و حالا قراره صاحبت یعنی من تنبیهت کنه...فهمیدی بیب!؟
_اوهوم
÷کلمات بیبی
_اره
جیمین دستاش و هم با دستبند به تاج تخت بست
÷مودب تر
_بله ددی
÷حالا شد

نیشخندی زد که یعنی بازی شروع شده...
دستش و روی تن وی کشید از گردن تا زیر شکمش
تا به عضو هارد شدش رسید و اونو تو مشتش گرفت
_اوووممم...ددی...یواش تر
÷پس از دست صاحبت فرار میکنی...اره؟

ته سرش و به چپ و راست به معنی نه تکون داد
که جیمین انگشت شصتش و روی سوراخ دیک تهیونگ که از پریکام خیس بود کشید که ناله اش دراومد

_آااههه
÷تایگر بد...میدونی...من با بیبی بوی دروغگو چیکار میکنم؟
_آخ...چی...چیکار...اهه
÷اینکار...
اینو گفت و یک ضرب واردش شد
_آاااایییییی جیمی...ددییی درد داره
÷آهه...تا تنبیهت تموم نشه اه نمیزارم بری

♦️♥️Red Apple♥️♦️Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon