💋دوست دارم❣

673 106 8
                                    

دوتایی بالا سر کوک روی تخت نشسته بودن
جیمین درحال خوندن طریقه مصرف دارو ها بود و وی ام منتظر نگاش میکرد
÷خیله خب...
کاغذ و تو پاکت چپوند و یه پماد برداشت و رو دو انگشتش کمی ریخت
÷بکش پایین
_هاان!؟
تهیونگ متعجب نگاش کرد
÷شلوارش و میگم..بکشش پایین وی!!
_اوه اون...اوکی
شلوار پسر و تا زانو پایین داد و کنار رفت و به جیمین خیره شد
÷شوخیت گرفته وی؟من قرار نیست از رو شورت درمانش کنم باید اونم دربیاری

وی پوف کلافه ای کشید و اونم دراورد و به دستور جیمین حالا پسر به پهلو دراز کشیده بود و ته باید برای اینکه نیوفته با دو دست یکی رو کمرش یکی رو پاش اونو تو اون حالت نگه می‌داشت

جیمین با دقت و ظرافت مشغول مالیدن پماد بود جوری که به سوراخ پسر آسیبی نرسونه
و از اون طرف چشم های وی هرز میرفتن و ته
تو تصورات کثیف و منحرفانه اش با اون باسن گرد و توپر غرق بود

بعد چند مین از خیره شدنای وی به کون کوک و مداوا کردهای جیمین،پسر عقب کشید و دستکشی رو که قبل از کار دستش کرده بود و دراورد تا دور بندازه که دید ته غرقه فکر به یه نقطه ای با چشمای ریز شده نگاه میکنه
÷خب تموم شد...
وی هیچ عکس العملی نشون نداد
÷وی...
انگار اصلا نمیشنید
÷وی!؟
با ندیدن کوچکترین حرکتی از ته با صدای بلندی گفت:
÷به چی زول زدی وی؟؟!!

ته با صداش از فکر دراومد و انگار که مچش و گرفته باشن با چشای گرد شده و ترسیده نگاش کرد
_من!؟هیچی!!
÷اره کاملا مشخصه،من بودم که داشتم کون پسره رو با چشمام قورت میدادم
_اشتباه میکنی فقط داشتم فکر میکردم که...
اطراف و سریع نگاه کرد که چشماش قفل سویچی شدن که رو زمین بود
با پیدا کردن بهونه دلخواهش گفت:
_که... اون مال ماست یا نه؟

و با انگشت به سوئیچ اشاره کرد و جیمین با گرفتن رد انگشتاش فهمید منظورش چیه
با اینکه میدونست وی درحال رویاپردازی درباره باسن خوشفرم کوکه...که خب بهش حق میداد اخه اون پسر واقعا کون خوبی داشت،گفت:

÷میرم ببینم...توام شلوارش و پاش کن

بعد از اینکه جیمین از دسشویی بيرون اومد و وی ام لباسای کوک(شلوار و باکسر) و به علاوه کرباتشو مرتب تنش کرد
جیمین سمت اون دسته کلید رو زمین رفت و برش داشت و با یه نگاه فهمید مال اونا نیست پس فقط یه احتمال وجود داشت که مال کوک باشن
÷باید برای جونگکوک باشه...
_که اینطور...
وی از جاش بلند شد و گفت:
_بهتره که ما بریم
÷اره درسته
_سویچش و بزار کنارش بیرون منتظرتم
÷وات د فاک وی؟
_مشکل چیه جیم؟!
÷من...یعنی ما قرار نیست اینجا ولش کنیم نه؟اگه کسی بیاد و اونو تو اون حال ببینه...
_خب؟
جیمین از خنگی ته میخاست سرش و به دیوار بکوبه
÷باید ببریمش تو ماشینش حداقل اونجا جاش امنه
_تو که فکر نمیکنی کسی ازش وقتی خوابه سوء استفاده کنه؟
÷دقیقا همین فکر و میکنم
اینو گفت و خواست بره سمت کوک که وی مچ دستش و گرفت

♦️♥️Red Apple♥️♦️Where stories live. Discover now