𝕜𝕚𝕤𝕤: part 4

241 64 119
                                    

(سوم شخص)

جونگکوک متعجب از حرف پسر کوچیکتر با لحنی آروم لب زد:

÷میدونم که از سلامتیه عقلیه کاملی برخورداری!

بعد از اتمام حرفش چند قدم دیگه به جیمین نزدیک شد و لب زد:

+ولی چرا این کارا رو با خودت میکنی؟! چرا باید توی تیمارستان روانی ها بستری شی؟!

جونگکوک اینو توی همون نگاه اول و برخورد با پسر مقابلش متوجه شده بود که دارای سلامتیه عقلیه کاملیه!

ولی هنوز براش این موضوع که چرا باید توی همچنین جایی بستری شه و زندگی کنه قابل درک نبود!

جیمین روبش رو به سمت پنجره چرخوند و گفت:

+این موضوع به تو هیچ ربطی نداره! اگرم داشته باشه مطمعن باش که حتی نمیتونی زره ای کمکی کنی!!

÷اگه تو مشکل لعنتیت رو بهم بگی منم تمام سعیم رو برای کمک به تو میکنم!

جونگکوک به شدت از این رفتارش متعجب بود که چرا داشت برای کمک کردن به پسر مقابلش انقدر حرص میخورد!

مگه نباید الان از در اتاق خارج میشد و به مسئول تیمارستان میگفت من از دستم کاری برنمیاد و نمیتونم کمکی به مریضتون کنم؟!

پس چرا الان داشت با تمام توانش به پسر کوچیکتر کمک میکرد؟!

"شاید دلیلش تنها حس دلسوزی ای بود که با دیدن بیچارگیه پسر پیدا کرده بود؟!"

جیمین که حس میکرد مرد مقابلش با رفتارش داره بهش ترحم میکنه با عصبانیت لب زد:

+نیازی به حس هم دردیه کوفتیه تو نیست آقای دکتر!!

جونگکوک که میدونست داره با رفتارش پسر کوچیکتر رو ناراحت و آشفته میشه زیر لب زمزمه کرد:

÷من منظوری نداشتم! میدونی؟! من با اصرار بهترین دوستم مجبور شدم که برای ملاقات با بیمار های این تیمارستان از آمریکا به چوسان بیام! فقط برای کمک به هم نوع هام!

در ادامه کیف سامسونت قهوه‌ی ای رنگش رو از روی میز عسلی برداشت و با دست کشیدن روی کت و شلوارش لب زد:

÷اگه فکر میکنی دارم با کمک کردن بهت تحقیرت میکنم متاسفم! بهتره همین الان از اینجا برم!

به سمت در حرکت کرد که با صدای جیمین متوقف شد!

+ی..ی لحظه صبر کن!!

جونگکوک که نور امیدی رو توی قلبش حس کرد به عقب چرخید و با کج کردن سرش لب زد:

÷هوم؟!

+م..من! ی-یعنی-

÷تو؟!

جیمین حس کم بودن بهش دست داد!

-𝕞𝕖𝕟𝕥𝕒𝕝 ℍ𝕠𝕤𝕡𝕚𝕥𝕒𝕝𝕝-Where stories live. Discover now