{ 𝖓𝖊𝖜 𝖋𝖋 -17- " 𝖘𝖊𝖉𝖚𝖈𝖙𝖎𝖔𝖓 " }

415 38 10
                                    

تلفنو روی میز گذاشت و سمت چانیول چرخید
^ دارن بررسیش میکنن ولی تو .... مطمعنی ؟
مرد قهوشو با وسواس کنار روزنامه و تلفن همراهش گذاشت و پاهاشو روهم انداخت
× نکته ی دیگه ای وجود نداره .... ت . پ . س . ب ... خودشه ..بی چون و چرا
ریوجین بعد از باز کردن پنجره ی دفتر منشا بدبختی هاش رو روی میز روبروی چانیول انداخت و باعث شد دو قطره ی ناقابل از قهوه ی سرد شدش روی میز بریزه
^ اون روانی رسما داره بازیمون میده
وکیل بیخیال همسرش گوشیشو روی میز هل داد و بعد از به جلو خم شدنش دستاشو توهم قلاب کرد
▪︎ نظرتون راجب مشورت کردن با یه ادم خبره چیه ؟
^ همشو بخور چان .... مثلا کی ؟
مرد با لبخند از اینکه اجازه برای خوردن تمام قهوه ی دخترو داره همشو توی کاپ قهوه ی تموم شده ی خودش ریخت و قیافشو برای جاعه ای ک با چندش ترین قیافه ی ممکن خیرش بود کج کرد و این بین دختر سری به تاسف تکون داد
▪︎ مثلا سرهنگ کیم .... یا افسر وانگ .. ؟
^ همم ... ایده ی خوبیه .. نظر تو چیه ؟
ریوجین خطاب به چانیول پرسید و بعد از نشستن روی کاناپه ی راحتی اتاق بهش خیره شد
سرگرد و زیر دستش هنوز مشغول کج کردن قیافه هاشون واسه همدیگه بودن و ریوجین فقط یه لحظه حس کرد اون دوتا پسر بجه ی پنج ساله داره که باید واسه اروم کردنشون ابنبات بهشون بده
جینی آه عمیقی کشید و بازم سرشو توی گوشیش فرو کرد
▪︎ بیخیالش ریو ... واسه امروز بعد از ظهر ... خوبه ؟ قرارشو بذارم ؟
سرگرد نگاهشو از مردی ک نزدیک ۲۸ سال سن داشت و داشت با یه جوون ۲۳ ساله لهن به دهن میکرد گرفت و به وکیل خیره شد
^ اره عالیه ... فقط به ستوان کیم و تیمسار هونگ هم بگو بیان
▪︎ میخوای یه کنفرانس خبری باشه ؟
^ نه اونجوری شلوغ میشه ... به علاوه کمیسر هنوز اجازه ی افشای اطلاعاتو نداده
▪︎ اوه خیلی خب ... حالش چطوره ؟
^ بهتره ولی هنوز تو مرحله ی خطره ...
{ سرگرد ؟...
جینی دختر رو وقتی صدا زد که حس کرد بحث بچگانه ی چانیول و جاعه داره زیادی بالا میگیره
ریوجین کلافه بلند شد و اجازه داد همزمان با طنین انداختن صدای چکمه های افسریش صدای داد چانیول توی راهروی اداره بپیچه !
× عایی ... عای عای عاییی ... باشهههه ببخشیدددددد
سرگرد دستشو بیشتر پیچوند و باعث شد گوش پسر سرخ بشه
^ ادم نمیشی ن ؟
× ن ... عااا ..... چرا چرا چراااا ... میشمم بقدا میشمممممم
دختر با فشار گوش سرخ شده ی اوپاشو (!) ول کرد و هوف کلافه ای کشید
^ میرم خوابگاه استراحت کنم
▪︎ منم میرم دفتر ... فعلا بچه ها
وکیل بعد از سرگرد از دفتر خارج شد و اون کودکان کودکستانی رو به حال خودشون رها کرد ! ....
______________________

خسته تر از همیشه پاشو توی اتاق گذاشت و کت قهوه ای رنگش رو روی چوب لباسی اویزون کرد و سمت روپوش سفید رنگش رفت
ترموستات روشن بود. و هوای نسبتا گرم تابستونو عوض میکرد قدم های ارومشو همراه پوشیدن روپوشش سمت تخت گوشه ی اتاق برداشت و همزمان با برداشتن مدارک پزشکیش موهاشو مرتب کرد
{ خوب .... اینجا چی داریم ....
نگاه گذرایی ب مرد حدودا ۳۱ ساله انداخت و به حالش تاسف خورد
{ پوففف ... اخه کی به تو میگه با قاچاقچیا در بیوفتی مرد ؟
پروندشو روی میز گذاشت و چاقوشو برای معاینه ی مرد توی الکل تمیز کرد
{ اوو جِی شی به موقع اومدی میشه لطفا باکس شماره ی هشتو بهم بدی ؟
بعد از شنیدن صدای در  گفت و مشغول بریدن مچ دست مرد شد
عقربه ی ساعت دقیقا روی ۱۹ وایستاده بود که بوی ایزوتولایزینو روبروی بینیش حس کرد و قبل از تلاش برای دور کردن اون دستمال پارچه ای توی بغل مرد بیهوش شد .... !

seductionWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu