{ 𝖓𝖊𝖜 𝖋𝖋 -4- " 𝖘𝖊𝖉𝖚𝖈𝖙𝖎𝖔𝖓 " }

548 80 14
                                    

^ قطار چند تکانی خورد و به حرکت در امد . چرخ ها بدون شتاب نقطه اتصال ریل هارا میشمردند
. بالاخره راه افتادیم ))
توروسوف عینکش را میزان کرد : بله ، قطار در حرکت است ))
رادتسکی غرولند کرد : فس فس میکند ! بارنامه پیش توست ، اقای باسواد ؟
. بله ))
. خوب بعد از همه ی این ها بگو ببینن محموله ی مان چیست و کجا داریم میرویم ؟
توروسوف ارام و شمرده خواند : محموله ی ت . پ . س . ب ۱۷۸۵ و غیره . ))
. این رمل و اسطرلاب را خودم هم میدانم . از تو به عنوان ادمی که چیزی سرش میشود سوال کردم میتوانی بدون این کدگذاری ها بگویی بارمان چیست ؟
توروسوف شانه بالا انداخت ...

با صدای گرمی که میشنید چشم باز کرد
+ سرگرد ؟
خطاب به پارک گفت و سعی کرد به نور زننده ی چراغ عادت کنه
مرد سرش را از کتاب بیرون کشید و به پسر خیره شد
^ بالاخره افتخار چشم باز کردن دادی لی ؟
فلیکس روی تخت نشست و به سرمش نگاه کرد
+ چند ساعته اینجاییم ؟
منظورش ساعاتی بود که توی بیمارستان روی تخت سفید با بوی زننده ی الکل توی بینیش نفس کشیده بود
^ حدودا ۷۶ ساعت
با حرف پارک حس کرد گوشهاش اشتباه کردن و الکل روی مغزش هم تاثیر گذاشته
+ چقدرررر ؟
تقریبا فریاد زد و به مرد خیره شد
پرستار چشم غره ی کوتاهی به پسر رفت و اجازه داد پارک حرف بزنه
^ گفتم که ۷۶ ساعت یعنی ۳ روز و ۴ ساعت
+ ینی چی پارک امکان نداره
چانیول کتاب رو بست و سمت فلیکس چرخید
^ امکان داره جناب ببینم چند شب نخوابیدی ؟ پنج شب و یه نصفه روز بدنت هنوز به خواب نیاز داره و مقدار کافئین بدنت اونقدر زیاد شده بود که اگه معدتو شست و شو نمیدادن الان اون دنیا پیش حوریا نشسته بودی و سیگار برگ میکشیدی و از سه چهار تاشون هم مستفیض میشدی
با ابروهای درهم گره شدش غرید و به پسر خیره شد
بیخیال کل کل کردن با مرد روبروش شد و یراست رفت سر صدایی که بیدارش کرده بود
+ تو کتاب میخوندی درسته ؟
^ نه تو بهشت بودی حوریا برات میخوندن
این پسر دیگه داشت زیاده روی میکرد
+ چه کتابی بود ؟
چانیول سمت پارچ اب رفت
^ همون کتابی که لی فلیکس برات فرستاده " مرا به کنگاراکس نبر " هوف یه مشت و چرت پرته
خواست کلمه ای صحبت کنه که چهره ی برزخی ریوجین بهش اجازه نداد
+ ریو .... میتونیم مسالمت امیز صحبت کنیم هوم ؟
دختر میدونست نمیتونه توی بیمارستان سرش داد بزنه پس فقط رفت کنار تختش و دستشو محکم روی کتف پسر گذاشت و فشار داد
خب اون قدرت بدنی خوبی داشت
× این پرونده ی فاکی ....
+ عاا .... عاییی ریوو ...
×میره دست ...
+ ریوجیناا ..... اخخخخ .... سلیطهههه
× چانیول مفهوم بود ؟
با عقب رفتن دختر نیم خیز شد و کتفشو با درد ماساژ داد و چهرشو دقیقا برعکس چیزی که خلافکارا میدیدن یعنی سرگرد لی فلیکس با اون صدای بمش و بوی ای دی تی و دود سیگارش که هرجا باشه ینی فاتحت خوندس تبدیل به یه جوجه ی تازه از تخم دراومده کرد !
+ ریوجینااا تو نمیتونیییی من سر این پرونده بیخوابی کشیدم بهش عادت کردممممم بدون اون خوابم نمیبرهههه
چانیول غرید
^ یجور حرف میزنی انگار قراره دوست دختر شبانتو ازت بدزدیم
فلیکس چشم غره رفت و دوباره به ریوجین خیره شد که سمت صندلی رفت و روش لش کرد
× راه نداره پسر جون
+ ریو ...
دختر خم شد جلو و به پوتین های مشکی رنگش زل زد
× تصمیم من نبوده فلیکس کمیسر تصمیم گرفته
پسر ساکت به لباس ابی رنگ تن چانیول خیره شد
+ خب ... خب باهاش حرف میزنم
ریوجین بلند شد و کنار پسر ایستاد
× فلیکس ..... ببین .... با این پرونده خودتو داغون کردی یه نگاه به خودت بکن نمیتونم اجازه بدم اینکارو بکنی خیلی خب ؟ فقط برو خونه .... امشب چانیول پیشت میمونه
فلیکس کلافه به چانیول خیره شد که روی صندلی میشست
+ لااقل بهم راجب اخبار پرونده بگو
وقتی به زبون اورد که ریوجین توی چهارچوب در وایستاده بود
× قول نمیدم
و بعد ضرب پوتین هاش روی زمین بیمارستان   مهمان گوش هردو شد
***
خب چطورین ؟ بخشی ک از کتاب نوشتم مال کتاب من را به کانگاراکس نبره و واقعا کتاب قشنگیه دوست داشتید بخونیدش و اینکه .... یذره کامنت ؟
چنتا نکته این فیک کمپلتده و لزومی نداره نگران باشین که وسطش اپ نشه و همین
* فردا امتحان ریاضی دارم و رسما دارم به فاک میرم ...
چرا انقدر طول میکشه تا یه رایتر ریدر پیدا کنه ؟ حس میکنم تا وقتی که تو واتپد اعتبار پیدا کنم قراره به گا برم 🥲

seductionWhere stories live. Discover now