اول ووت 🙂❤️
فلش بک دو سال و نیم قبل
با خنده وارد کلاب شد ،صدای موسیقی کر کننده اینجا به لطف تهیونگ براش عادی شده بود ، امشب قرار بود اونو سوپرایز کنه چون امشب یک شب عادی نبود ،تولد تهیونگ شب الکی نبود و در سال فقط یک بار میتونست اونو ببوسه و بهش بگه چقدر عاشقشه!چون تهیونگ هر روز سردتر میشد و شب های تولدش تنها لحظه های بود که دلش نمیومد با جیون سرد رفتار کنه !
جیون با لبخند سمت دست شویی کلاب رفت تا برای آخرین بار از وضع آرایش غلیظش مطمئن بشه ،اونقدر خوشحال بود که هیچ چیزی نمیتونست حال الانش رو خراب کنه ،ذوق داشت ،برای دیدن تهیونگ ذوق داشت !از جین شنیده بود امشب تهیونگ قراره به اینجا بیاد اما نمیدونست چرا تهیونگ به اون چیزی نگفته بود !؟اروم لبخندی به چهره بی نقص خودش توی آیینه زد و بعد از شستن دست هاش از اونجا بیرون اومد ، جیون حتی میدونست تهیونگ الان کجا نشسته !چون از علایق اون پسر خیلی خوب باخبر بود ،برعکس کیم تهیونگی که حتی اسم اون دخترک رو از یاد میبرد !
لبخندی زد و سمت گوشه ترین میز اون مکان پر سرو صدا رفت ،قدم به قدم به اون میز نزدیک شد ،تهیونگ بهش پشت کرده بود ، صدای خنده های بهشتی مردش رو میشنید ،لبخند گرمی زد و چند قدم دیگه برداشت اما ....
چشمهای اون دختر ...خندههای اون ..،دختری که خودش رو توی بغل تهیونگ انداخته بود و با صورت و لباسهای کیکی داشت به چهرهی خندون تهیونگ لبخند میزد !اون لیسا بود!کسی که تهیونگ چندین بار به جیون گفت دوسش داره!اما جیون قبول نکرد و گفت میخواد رابطش رو با تهیونگ ادامه بده !حاضرشد قبول کنه تهیونگ یک نفر دیگه رو دوست داشته باشه اما کنار خودش باشه !
با اخمی که فقط میخواست سپر اشک های جمع شده توی چشماش باشه چند قدم جلو رفت ولی وقتی اون صحنه رو دید دیگه مغزش اجازه نداد یک قدم دیگه برداره !تهیونگ بالاخره کار خودش رو کرد ،و اون دختر بین بازو هاشو جلوی جیون دل شکسته بوسید !جیون دیگه قلبش رو احساس نمیکرد ،بالاخره توان نگهداشتن اشک هاش از دست داد !دیگه حتی به خاطر اشک های مزاحمش صحنه جلوش رو به درستی نمیدید چرخید تا از کلاب بیرون بره که با قیافه جدی جین مواجه شد !
بیتوجه به اون از کلاب بیرون زد ولی جین خودش رو بهش رسوند و مچ دستش رو گرفت ،همیشه جیون رو مثل جونگ کوک خودش میدید !با اینکه جیون چند سال از اون پسر بزرگ تر بود !دیدن چهره غمگین جیون حالش رو خرابتر و قلبش فشرده تر میکرد ،اما جیون بالاخره باید میفهمید که دیگه جایی توی قلب کیم تهیونگ نداره و جین اینطور دختر رو توی عمل انجام شده قرار داد و کار رو یکسره کرد !
"تو میدونستی !میدونستی و منو خبر کردی تا با چشم های خودم ببینم چقدر بدبختم !"
جیون گریه میکرد و با تموم وجودش سعی داشت سر پاهاش وایسه!اما اونقدر که حالش خراب بود نمیفهمید داره برای اولین بار سر جین داد میزنه و همین نقطه ضعف پسر روبهروش بود ! جین بدون این که خودش بخواد تن صداش بالا رفت و تن دخترک رو لرزوند !
![](https://img.wattpad.com/cover/307149942-288-k819972.jpg)
YOU ARE READING
Trouble...(Vkook)
Fanfictionیک روز میبینی خیلی چیزا برات عادی جلوه میده ،اعتماد کردن به آدم های اطرافت دیگه شدنی نیست ، از روح لطیف و قلب پاکت سو استفاده شده ! ولی تو فقط نشستی و نگاه کردی ،چون خبر نداشتی ،نمیدونستی انسان میتونه از حیوان هم وحشی تر و بی رحم تر باشه!...... ق...