{ 𝖓𝖊𝖜 𝖋𝖋 -1- " 𝖘𝖊𝖉𝖚𝖈𝖙𝖎𝖔𝖓 " }

2.5K 126 10
                                    


صدای کشیده شدن کف چکمه های مردونش روی کفپوش سرامیک قبل از خودش بگوش میرسید و افسر های جوان تر رو شیفته و به خط میکرد
با لبخند سری برای افسر جوانی که بهش احترام گذاشته بود تکون داد و وارد دفتر کارش شد
+ لیدی شین چی باعث شده گوش های درازتو برداری و دنبال خودکارت توی دفتر کار من بگردی ؟
دختر پوزخند هیستیریکی زد
× خودت چی فکر میکنی سرگرد ؟ اوه بذار بگم ایندفعه اومدم دنبال کش موهام
پسر بلند خندید و در حین تکون دادن دهنش برای حرف زدن سمت پنجره ی اتاق رفت تا بازش کنه
_ بس کن ریوجین انقدر بی اجازه پاتو نذار تو اتاق من خیلی خب ؟ شاید سر بریده تو کشو های میزم باشه
ریوجین میز رو دور زد
× دیگه بدتر سرگرد مملکت و جرم و جنایت ؟ براتون متاسفم جناب لی
فلیکس اینبار بلند تر خندید و دختر رو محصور خط لبخندش کرد
+ ریوجین ... وای خدا از دست تو دختر
ریوجین نیشش رو با شیطنت باز کرد و روی میز سمت پسر خم شد که حالا پشت صندلیش نشسته بود
× خب حرافی بسه از پرونده چخبر فلیکس ؟
پسر به تکیه گاه صندلی اداریش تکیه داد و رایحه ی ای دی تی رو توی ریه های دختر پخش کرد
+ خبر جدید ؟ هیچی واقعا هیچی
با این حرفش تاج سلطنتش رو با افتخار به سکوت تقدیم کرد و سرشو به نشونه ی تاسف تکون داد
× هی تو حق نداری تو محیط کارت دروغ بگی
+ دروغ نمیگم سروان
× مردک من دیگه سرگردم و در ضمن این امکان نداره ..... واقعا هیچی ؟ حتی یه هزار وونی ناقابل ؟
پسر نگاه مبهوتش رو سمت همکارش چرخوند
+ مگه دنبال گنج میگردیم ریوجین ؟ هوف
جیب پالتوی مشکی رنگش رو نوازش کرد و فندک و سیگارش رو بیرون کشید
× سرگرد اینجا وقتش نیست ... !
فلیکس نگاه عصبی ای به ریوجین انداخت
+ دیگه نمیتونم .... پنجره بازه
پاهاشو تا کنار پنجره کشوند و اتش رو به جون سیگارش انداخت
+ هفته ی پیش حس کردم یه پیشرفتایی دارم بعد از چک کردن دوربینای فرعی کل شهر تونستم خیابونیو گیر بیارم که دوربین نداره و بعدش ساختمونی که خیلی وقته درش تخته شده ولی همین ! رسیدم به بن بستی که درش عین اون ساختمون یه قفل کتابی اهنی خورده
حتی حرف زدن با خانواده هاشون کمکی بهمون نکرده اونا حتی جای مشت .... صبر کن ... ریو تو پیگیری کردی ک اونا باهم دیده شدن یا نه یا حتی یه مکان مشترک یه تماس از تلفن مشترک ؟
ریوجین موهای کوتاهش رو پشت گوشهاش انداخت و کلاهشو روی سرش گذاشت
× سرگرد اون سیگار مغزت رو هم سوزونده
نگاه گنگ پسر روی دختر چرخید و با صدای جیغی ک شنید چشمهاشو محکم بست
× مرگ میگرفتی زودتر فکر میکردی اره ؟
قبل از باز شدن حنجره ی فلیکس قدم های سنگینشو سمت در کشید و محکم کوبیدش
پسر تک خنده ای به رفتار همیشگی دختر زد
سیگارش رو کنار پنجره رها کرد و پشت صندلیش نشست و بدن خستشو به پشتی صندلی تکیه داد
با صدای ضرب در چشمهای قرمزش رو باز کرد
+ بیا تو
افسر تین بعد از ورودش پاهاش رو جفت و منتظر شد تا فرمان ازاد باش بگیره
+ ازاد .... مشکلی هست افسر ؟
مرد توی حالت عادی بدنی ایستاد و نفس عمیقی کشید
" خیر قربان فقط سرگرد پارک از دگو تشریف اوردن
سرش رو به نشونه ی باشه تکون داد و بدن تجزیه شدش رو سمت ورودی اداره کشوند
با دیدن مرد بلند قد و خوش قیافه ای دستش رو جلو برد
+ سرگرد لی هستم خوشوقتم
مرد سرش رو چرخوند و با دیدن پسری تو قد و قواره ی خودش (!) دستشرو جلو برد و دست نسبتا کوچیک پسر رو فشرد
^ سرگرد پارک از اداره ی پلیس دگو و همچنین
چند ثانیه ای به تلف شدن و خیره شدن توی چشمهای همدیگه گذشت و بالاخره حنجره ی یکیشون باز شد
^ خب سرگرد .... امکانش هست راجب پرونده صبحت کنیم ؟
پسر لبخندی زد و اینبار یه ادم جدید رو توی خط لبخندش غرق کرد
+ البته سرگرد از این طرف
با مستقر شدن مرد روی یکی از صندلی های دفتر جلسات پرژکتور رو روشن کرد و بدون اتلاف وقت انگار که کنفرانس دانشگاهی باشه زبون باز کرد
+ جریان از یه ادم دزدی ساده شروع شد توی شرق خیابون گانگنام یه پسر ۲۳ ساله به اسم لی مینهو ....

seductionWhere stories live. Discover now