هر روزِ بدون تو، فاصله‌ی تولد تا مرگ یک پیرمرد است.

437 128 192
                                    

هر جور شده بود پسر کوچکتر رو به اتاقش برگردوند، در اولین حرکت مجبورش کرد بشینه و فشارش رو گرفت، نرمال نبود اما به هرحال خیالش رو راحت کرد.

"می‌خوام چانیول رو ببینم!"
بکهیون دوباره و با صدای بلندتری درخواستش رو بیان کرد، می‌خواست از تخت بره پایین که اینبار دست‌های کریس دو طرف‌ کمرش قرار گرفتن و در آغوش کشیدش.

"بکهیون، فقط باید یکم تحمل کنی خب؟ در حد نیم‌ساعت تحمل کن تا از شرایط ریکاوری بعد از جراحی بیرون بیاد، بعدش می‌تونی ببینیش، الان بهمون اجازه نمی‌‌دن."

پسر ترسیده‌‌ی توی آغوشش بغ کرد و اشک‌هاش روی شونه‌ی مرد چکید.
"مگه اونا کین که من برای دیدن چانیولم به اجازشون نیاز دارم؟"

تلخندی زد، بکهیون کاملا منطقش رو از دست داده، پسر درون آغوشش شبیه یک بچه شده بود.
"فقط یکم صبر کن خب؟"

جونمیون با دستمالی خیس بهشون نزدیک شد و کنار بکهیون نشست، پاهاش رو به سمت خودش کشید و مشغول تمیز کردن‌شون شد. بکهیون پابرهنه سالن بیمارستان رو طی کرده بود، برای همین حتما باید ضدعفونیش می‌کرد.

با اتمام کارش از بین لبا‌س‌هایی که کریس آورده بود، جوراب گرمی رو انتخاب کرد و پاهایی که از فرط سرما سرخ شده بودن رو پوشوند.

شونه‌های پسر کوچکتر می‌لرزید و ناله‌هایی که سعی در کنترل‌شون داشت هر چند لحظه شنیده می‌شدن.
در نهایت تحمل نکرد و به آستین جونمیون چنگ زد.

"کار کی بود!؟ "

زوج درون اتاق بهم دیگه خیره موندن و بعد از چند لحظه جونمیون از روی تخت بلند شد و با یک ژاکت برگشت، لباس رو روی شونه‌های پسر انداخت و کلاهش رو روی موهاش مرتب کرد.
"کریس برو براش یه چیزی بخر تا بخوره."

چشم‌های وحشی شده‌ی بکهیون با تنفر بهش خیره موندن.
"نمی‌خورم! مگه من بچه‌ام که اینجوری می‌کنی؟! جواب سوالم رو بدید، اصلا دکتر همسر من کوش؟ باید با من حرف بزنه نه شما."

جونمیون آستین‌های ژاکت رو تا زد.
"یادت نیست که پلیس می‌خواست باهات حرف بزنه؟"
به چشم‌های گیج بکهیون خیره موند و منتظر نگاهش کرد.

پسر سردرگم سرش رو تکون داد و حرفش رو صادقانه بیان کرد.
"نه، هیچی."

دوباره کنار پسرک نشست.
"شاید اون موقع تحت تاثیر دارو بودی و بدنت هنوز زیادی توی شوک بود، برای همین چیزی یادت نیست."
قسمت تشنج رو فاکتور کرد و نفسی گرفت.
"توی آزمایش خون هردوتاتون مقداری ماده‌ی بی‌هوشی پیدا شده، برای همین بی‌دردسر تونسته کارش رو بکنه."

Murder In Itaewon Where stories live. Discover now