2.Part 10

59 14 93
                                    


با استرس دور میز قدم میزد و نگاه های خشمگینش را به نایل می انداخت. نایل فین فین کنان با چشم های قرمزش به رو به رو خیره شده بود و لیام پشتش را نوازش می کرد.

جیجی: بیب...

نارسیسیا: الان نه جلینا.

جیجی که سمتش خیز برداشته بود نشست و مشغول جویدن ناخن هایش شد.

نارسیسیا: عرضه ی نگهبانی دادن هم نداشتین یعنی؟ باورم نمیشه. نتونستین یه شیفت مواظبشون باشین؟

لیام: نارسیسیا آروم باش تقصیر نایل که نبود شان خودش رفت بیرون از ماشین.

نارسیسیا با اخم غلیظ به لیام نگاه کرد و داد زد.

نارسیسیا: فکر کردی چرا دو نفری شیفتارو گذاشتم؟ ها؟ گذاشتم که مواظب همدیگه باشن. نه اینکه مثل سگ و گربه دعوا کنن تهشم قهر کنن برن. 

جیجی به سمتش رفت و شانه هایش را آرام ماساژ داد.

جیجی: عزیزم آروم باش با داد زدن که چیزی حل نمیشه.

نارسیسیا رو صندلی نشست و کف دستش را روی پیشانی اش گذاشت. جیجی و لیام نگاه نگرانی رد و بدل کردند. لیام به سمت نایل که هنوز به رو به رو نگاه می کرد برگشت و شانه هایش را آهسته مالش داد. نارسیسیا از جایش بلند شد.

نارسیسیا: میرم دنبالش.

گفت و با قدم های بلند به سمت در رفت. جیجی دستش را کشید.

جیجی: ودف...منظورت چیه؟ میخای تنهایی بری چه غلطی بکنی اونجا؟

نارسیسیا دست جیجی را پس زد و با چشمان ریز شده نگاهش کرد.

نارسیسیا: خیر سرش مسئول عملیات اونه. نمیتونیم همینجوری ولش کنیم.

نایل دستان لیام را از روی شانه هایش برداشت و نفس عمیقی کشید تا بغضش را مهار کند.

نایل: من میرم.

نارسیسیا با  چهذه ی عصبی اش به سمت نایل برگشت.

نارسیسیا: بشین سر جات. عرضه ی شیفت وایستادن نداشتی الان میخوای بری وسط اون همه نگهبان تو یه عمارت بزرگ دنبال مندز بگردی؟ 

نایل نگاه مصممی به نارسیسیا انداخت و سرش را تکان داد. نارسیسیا نفس حرصی ای کشید و مشتش را به دیوار کوبید.

نارسیسیا: تقصیر خودم بود. نباید به حرف اون مندز احمق گوش میدادم. باید همونجا که شیفتارو مشخص کرد جای خودمو باهاش عوض میکردم. الانم حماقتمو تکرار نمیکنم. خودم میرم.

لیام از جایش بلند شد و به سمت نارسیسیا رفت و او را متوقف کرد. دست هایش را روی شانه های نارسیسیا گذاشت و توی چشم هایش نگاه کرد.

لیام: گوش کن نارسیسیا. الان وقت دعوا و سرزنش کردن نیست. هر لحظه ممکنه اون عوضی جنازه ی شانو برامون بفرسته. باید با همکاری همدیگه زودتر از اونجا بیاریمش بیرون. نه اینکه دعوا کنیم و داد بزنیم سر هم.

Remember Me [Z.M]Where stories live. Discover now