Art 28💫

3.9K 578 126
                                    

Hello My baby's
_________________________

از هفته قبل مراسم جشن تولد دو سالگی ته‌جون رو فراهم کردن، جونگکوک به شدت ذوق زده و هیجان داشت پس هر ثانیه از سمتی به سمت دیگه می‌پرید تا ذوقش رو خالی کنه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

از هفته قبل مراسم جشن تولد دو سالگی ته‌جون رو فراهم کردن، جونگکوک به شدت ذوق زده و هیجان داشت پس هر ثانیه از سمتی به سمت دیگه می‌پرید تا ذوقش رو خالی کنه.

تهیونگ که ساعتی قبل به خونه برگشته بود با دیدن خوشحالی امگاش و رایحه شیرین شرابش لبخندی زد، اون برای خمین لبخند کوچیک جفتش هر کاری می‌کرد، از پشت به کوک نزدیک شد و طی حرکت ناگهانی اون رو بغل کرد تا دیگه این‌قدر نپره.
- بیبی یک لحظه آروم باش، باید امشب انرژی داشته باشی.

جونگکوک صورتش رو کج کرد تا تهیونگ رو ببینه، با کیوتی گفت:
+ آره راست می‌گی باید انرژی داشته باشم و جوری زیبا بشم تا چشم اون دخترعمه‌ات از جا در بیاد.

آلفا با چشم‌های براق به لب‌های جلو اومده امگا خیره شد و از ته دل به حسودی کردن جفتش خندید و بوسه‌ای روی گونه هلویی و تپلش زد، که حتی هنوز بعد یک‌سال هم کوچیک‌ نشده بودن.
- چشم هرچی تو بگی، اما این رو بدون امشب یه لقمه چپت می‌کنم.

امگا لبخند اغواگری زد و با چشم‌های خمار به طرف همسرش برگشت، دست‌هاش رو دور گردنش حلقه کرد، با لحن کش‌داری گفت:
+ آه ددی من دوست دارم غذای تو بشم و تو طعم بدنم رو بچشی.

سرش رو جلو برد و بوسه خیسی رو وسط راه‌رو شروع کردن، تهیونگ امگا رو به دیوار چسبوند و چنگ محکمی به باسنش زد، کوک ناله بلندی کرد و شونه های آلفا رو گرفت.
حین بوسه داغشون با شنیدن صدای جیغ بلندی از هم جدا شدن و متعجب به منبع صدا نگاه کردن، جیمین همراه بم‌بم ایستاده و هر دو با صدای بلند در حال خندیدن به زوج پوکرفیس بودن، کوک دستی به شقیق ها‌ش کشید.
+ نمی‌دونم با چه امیدی شما رو دعوت کردم.

جیمین بی‌توجه به امگا مشتی به شونه بم‌بم زد و با صدای بلندی گفت:
- گل کاشتی رفیق، به حالشون گند زدی.

دست در دست هم از آلفا و امگای عصبانی دور شدن، تهیونگ آهی کشید و خطاب به همسرش زمزمه کرد:
+ واقعا به حالم گند زده شد.

جونگکوک دستش رو دور بازوی آلفا حلقه کرد و با صدایی که سعی می‌کرد دوباره پر انرژی باشه گفت:
- ما هم بریم آماده بشیم، الان مهمون‌ها می‌رسن.

My little moon|VK|Where stories live. Discover now