یونگی آه کشید :"داشتم اذیت میشدم ,عزیزم .تو همون موقع نشون داده بودی که دوستم نداری و من توی اوج ناراحتیم چیزایی گفتم که خودم هم قبولشون نداشتم ."
جیمین دستهاش رو دور یونگی انداخت و لبهاش رو بوسید انگار تو این مدت کم به طعم لبهای هم معتاد شده بودن .زیر لب گفت :
-"دیگه هیچوقت باعث ازارت نمیشم .نمی دونستم میتونم اذیتت کنم ."
-"هیچکس به حز تو نمی تونه دلمو بشکونه ."
یونگی دوباره خوشحال بود و جیمین شک داشت موضوعی که ممکن بود بحث برانگیز باشه رو پیش بکشه یا نه.اما بدون اینکه چیزی بپرسه ؛یونگی جوابش رو داد .
اون با لحن اطمینان بخشی گفت :"من قصد نداشتم سوجونگ رو زیر سلطه ی خودم بگیرم .جونگ هی بارها ازم خواسته تا به نیویورک منتقل بشه ،و هربار هم هیونا به این حرفش اعتراض کرده .اونوقت باید به اکراه به این کار وادارش میکردم ."
جیمین یادش اومد که هیونا میخواست حال یونگی رو بگیره و زد زیر خنده .وقتی یونگی پرسشگر نگاهش کرد ،درباره نقشه هیونا براش گفت .یونگی متعجب و گیج نگاهش کرد و جیمین با لبخند عریضی گفت :
-"هیونا بلاخره با یکی مثل خودش رو به رو شده ."
و با لحن رویایی ادامه داد :"اما این خیلی خوبه که میتونم هر وقت بخوام ببینمش .همه مون توی نیویورک زندگی میکنیم و برای سوجونگ هم وقت دارم ."
یونگی با لنک اغواگری گفت :"اونقدراهم وقت نداری .چون انگاری خودتم قراره بچه دار بشی .سوجونگ میتونه کلی دختر عمو پسرعموی موبلوند داشته باشه !اینجوری سر هر دوتون شلوغ میشه و هیچکدومتون دست به شیطنت نمی زنین !"
****
طی هفته بعد که جیمین با یونگی سئول رو زیرو رو میکرد فهمید زندگی با مردی مثل یونگی دیوانه کننده باحاله وقتی درحال خریدبود نگران قیمت اجناس و جواهرات نبود همه تا کمر براش خم میشدن و بخاطر زیبایش زیر چشمی نگاش میکردند...... و خب چرا دروغ.. جیمین عاشق این حس بود مخصوصا وقتی دستای ظریف زیباشو دور بازوهای یونگی حلقه میکرد و ساری گایز این بهش حس قدرتمند بودن میداد.
درحال خوردن اخرین وعده روز بودن .به سِرو شدن غذاها تو رستوران های خالی عادت کرده بود و عاشقش شده بود که نیاز نبود سیل فناش که به تازگی خطرناک شده بودن رو تحمل کنه ،که احتمالا با بیرون اومدن شاتای جدیدش برای برند لویس ویتون بدتر هم میشدن.
اونا لمسش میکردن و می خواستن که داشته باشنش چه دختر و پسر فرقی نمیکرد اونا دیوانه بار میخواستنش.
با اومدن پسر پیشخدمت و گذاشتن پرس های استیک
جیمین با صدا اب دهنشو قورت داد.
STAI LEGGENDO
ㅁ~KARMA~ㅁ
Storie d'amoreکاپل:یونمـین ژانر :رومنس ,تا حدی جنایی ,اسمات ,امپرگ ,هپی اند خلاصه: پارک جیمین... پسریه بیست و چهار ساله... به درخواست خواهرش که میخواد همراه شوهرش به مسافرت بره، برای نگهداری خواهرزاده ش سوجونگ به جزیره ججو که اونا توش زندگی می کنن میره... مین یون...
~The end~
Comincia dall'inizio
