~part 6~

3.5K 601 79
                                        

جیمین همونطور که زیر دوش اب پوستش رو می شست ،به این مشکل فکر میکرد .یونگی کاملا درباره جدی بودن یادداشت مطمئن بود .از قبل می دونست همچین اتفاقی می افته و حالت کسی رو داشت که خودش رو اماده مبارزه می کنه اما تا اونجایی که جیمین فهمیده بود ،حالا اونا یه لقمه ی چرب و نرم بودن .اگه یه لحظه غفلت می کردن ،سوجونگ دزدیده می شد .

جیمین هرگز فکر نمی کرد ثروت همچین نگرانی هایی بدنبال داره.تاحالا راحت و بیخیال زندگی کرده بود اما حالا می تونست ببینه که ادمی مثل مین یونگی بعضی وقتها می تونه خیلی سرسخت باشه .

وقتی به اتاقش برگشت خودش رو توی اینه نگاه کرد وبا تاسف سرتکون داد کاملا حق با یونگی بود جیمین خیلی جوون به نظر می رسید ،حتی یکم هم با تجربه به نظر نمی اومد .اگه ظاهرش همینطور می موند یونگی هرگز بهش اجازه نمی داد تا توی نگهداری از سوجونگ کمکش کنه.دیگه وقتش بود یکم تغییر کنه .

جیمین به خودش اخم کرد .مین یونگی واقعا توهیناش دم دستش بودن .اون با کنایه درباره ظاهر جیمین چیزهایی گفته بود و اونو مثل یه بچه می دید که توانایی مراقبت از خودشم نداره .یونگی این حرفارو زده بود چون احساس برتری و بزرگتر بودن می کرد ...انگار که عمو یونگیِ جیمینم بود !وقتش بود که اونو به زانو درباره ....جیمین مصصمانه جعبه ی ارایششو بیرون اورد و خط چشم نازکی کشید و بالم لب صورتی رنگیم به لباش زد.

با این حال وقتی برای شام پایین رفت بیشتر عصبی بود تا اینکه حس مبارزه جویی داشته باشه .این احساس وحشتناک

رو داشت که یه اتفاقی قراره بیفته ....اینکه هیچ دوراندیشی نکردن...و اینکه خونه تحت نظره .جیمین با حالت متفکرانه وارد اتاق پذیرایی شد .اینقدر حواسش به سر و وضع و لباس پوشیدن برای یه موقعیت خاص بودکه کاملا فراموش کرد ظاهرش عجیب و غیر عادی شده .

موهاش رو طبق اخرین تبلیغات روز حالت داده توی صورتش ریخته بود موهای بلوندش زیر نور لامپ برق میزد و ارایشش عالی شده بود.سالها تمرین باعث شده بود خط چشمش عالی به نظر بیاد و چشماشو زیبا تر از حد معمول کرده بود یه شلوار زاپ دار و چسب مشکی پوشیده بود با یه پیراهن اور سایز سفید و یه دستبند نقره ایه ظریف پوشیده بود .

نگاه یونگی باعث شد سرجاش میخکوب بشه وبا خجالت از افکارش بپره بیرون .یونگی با یه نوشیدنی توی دستش ،

وایساده و با اون چشمای شب رنگش طوری بهش خیره شده بود که جیمین فکر کرد مرتکب اشتباه وحشتناکی شده،تا اونجایی که ذهنش یاری می داد،کار خطایی نکرده بود .شلوارش حسابی به پاهای پرش نشسته بود و اون پیراهن اورسایز که ترقوه های سفیدشو قشنگ نشون میداد اونو بی نظیر کرده بودن .

ㅁ~KARMA~ㅁWhere stories live. Discover now