part 9

84 35 182
                                    

د.ا.ن چارلی

با سردرد بدی بیدار شدم . به دور اتاق نگاه کردم یادم نمی امد اینجا کجاست .. لعنتی من کجام  . چشم هایمو محکم بستم و دوباره باز‌ کردم

توی تخت چرخ زدم . داشت کم کم یه چیزهایی یادم می امد. من اینجام برای یه سرقت ... اقای کلونی ... تیلور ... لیام عصبانی ...فاک چی ؟

از جام پریدم .. لعنتی لعنتی دیشب چه گوهی خوردم ... پاشدم توی حموم رفتم .. یه دوش اب گرم گرفتم تا یکم سرم بهتر شه .... سرم داشت منفجر میشد ... دیشب تعداد پیکها ی مشروبی که داشتی میخوردیم ار دستمون در رفته بود

وقتی بیرون امدم دوتا قرص مسکن بالا دادم. به اینه نگاه کردم . وقتی زخم بغل پهلوم دیدم . لبخند رو لب هایم نشست.من عاشق این زخمم...‌همیشه تیلور میگه با خالوبی می تونم بپوشونمش ولی این برام خاص

خودمو خشک کردم . لباسهایمو پوشیدم . دم اتاق تیلور رفتم . در زدم . دیدم صدایی نمیاد . در اتاقو باز کردم . اتاق ترکیده بود . انگار بمب اینجا ترکوندن .اینجا چرا این شکلیه بود

رفتم دم اتاق‌ لیام‌ در زدم .

"لیام میدونی تیلور کجاست؟"

صدای تیلور از دور شنیده میشد

" من اینجا‌ بیا تو "

در باز‌ کردم دنبال تیلور بودم . صدا اب حموم می امد بعد صدای تیلور که از حموم داشت داد میزد :

" من توی حمومم "

در حموم باز‌ کردم .‌ از پشت پرده‌ سرشو اورد بیرون بهم نگاه کرد .

"خوبی؟"
" اره .. ببینم تو چیزی از دیشب یادت میاد "
"نه ولی لیام امروز داشت میگفت کلی چرت پرت گفتیم بیشتر وسایل اتاقمو زدیم شکوندیم ...‌و حتی گفت شما به زین‌ گفتید من عاشقشم"

خندیدیم .

" خوشحالم که لیام‌ ما رو نکشته "
" منم "

سرشو پشت پرده برد

" من الان بیرون میام "

لبمو گاز‌ گرفتم . سریع لباسمو در اوردم .

" باشه"‌

پشت پرده پیشش رفتم

" هی هی اینجا‌ چی کار‌ میکنی ؟"

اروم خندید . کمرش گرفتم طرفم کشیدمش .

" امدم دیدت بزنم‌ .... اوفف چه چیزی "

لبشو بوسیدم . لبمو محکم بوسید .

"خب حالا که امدی .یه زحمتی بکش"

لیف‌ پر از کفو دستم داد .

"پشتمو لیف بزن"

پشتش کرد . اروم خندیدم .

"باشه "

د.ا.ن زین

پشت میز نشستم . روبی و لیام پشت میز بودن . لبخند زدم و صبح بخیر گفتم .

blue is my favorite(complete)Where stories live. Discover now