د.ا.ن لیام
صدای دعواشون رو میشه از چند کیلومتریم شنید . اینها چه شونه ؟!
به طرف در اتاق تیلور رفتم و بازش کردم . بهشون نگاه کردم .
" شما دوتا چتونه ؟ صداتون از اون طرف خونه میشه شنید"
چارلی یه اخم کرد.
" فکر کنم من براش کهن شدم"
" تو کهن نشدی ... من فقط صحبت باهاش میکردم .. دلیل نمیشه چون من باهاش حرف می زدم بینمون چیزی باشه ... بعد یادت باشه من مال تو نیستم"
" بیا ... پس مال کی ؟"تیلور با عصبانیت طرفش قدم بر داشت . دست چپش رو بالا و جلوی صورت چارلی گرفت.
"توی انگشت حلقهام ، تو حلقهای می ببینی ؟"
"نه"
"پس من مال تو یا هیچ ابد ناصی دیگهای نیستم ...مگه من صندلیم که مال کسی باشم "
" تیلور من که گفتم هنوز موقعیتش ندارم"تیلور چشم هاشو ناز کرد
"پس هر وقت موقعیتشو داشتی بیا اینجا و با من حرف بزن. "
محکم چارلی هل داد .
در بستم . چشم هام چرخوندم . من واقعا نمیدونم خواهر من توی این چی دیده که اون رو انتخاب کرده.
باد خنگی بهم خورد . به طرف باد برگشتم. دیدم در تراس که ته سالن اتاق ها هست باز بود . رفتم طرف در که ببندمش . دیدم اون پسر شرقی اونجاست و داره سیگار میکشه .
دستش ها روی نرده گذاشته و به اسمون پر ابر نگاه میکنه .
تو تر رفتم و به در شیشهای تراس زدم. برگشت نگاه ام کرد.
"میتونم منم ملحق شم"!
سرشو تکون داد. رفتم تو از پشت به نرده های تراس تکه دادم .
" بازم سیگار داری؟"
تکهاش برداشت . دستش رو توی جیب شلوارش برد و جعبهی سیگارش رو جلوم گرفت . یکی از توش برداشتم .فندکو جلوم روشن کرد . سیگارم رو بردم جلو تر تا روشنش کنم .. یک پک زدم.
یهو صدا جیغ تیلور امد . بعد صدای جیغ تیلور چند دقیقه ای سکوت حاکم عمارت شد . پسر شرقی برگشت به تو نگاه کرد .
در اتاق تیلور باز شد و چارلی بیرون پرت شد . چارلی بلند شد .زیر لب یه چیزهای تند تند میگفت و توی اتاق خودش رفت
پسر شرقی یه پک دیگه به سیگارش زد بهم نگاه کرد.
" خوبن ؟"
"اره ... دعوا هر ماه شون ... عادیه "بیخیال برگشتم و به اسمون نگاه کردم
"هنوز خامن"
" اره"بهم نگاه کرد.
" وقتی اسمتو شنیدم تعجب کردم... پسر اقای پین ... فکر می کردم الان باید توی کاختون زندگی می کردید و مشکل پول نداشتید"
YOU ARE READING
blue is my favorite(complete)
Actionدوست ندارم حرف های کلیشه ای بزنم مثل اینکه چشم هات رنگ اسمان یا دریا برای همین بهت میگم چشمهات باعث شدن که رنگ مورد علاقه ام ابی بشه