prat 4

109 50 229
                                    

د.ا.ن لیام

صدای دعواشون رو میشه از چند کیلومتریم شنید . اینها چه شونه ؟!

به طرف در اتاق تیلور رفتم و بازش کردم . بهشون نگاه کردم .

" شما دوتا چتونه ؟ صداتون از اون طرف خونه میشه شنید"

چارلی یه اخم کرد.

" فکر کنم من براش کهن شدم"
" تو کهن نشدی ... من فقط صحبت باهاش میکردم .. دلیل نمیشه چون من باهاش حرف می زدم بینمون چیزی باشه ... بعد یادت باشه من مال تو نیستم"
" بیا ... پس مال کی ؟"

تیلور با عصبانیت طرفش قدم بر داشت . دست چپش رو بالا و جلوی صورت چارلی گرفت.

"توی انگشت حلقه‌ام ، تو حلقه‌ای می ببینی ؟"
"نه"
"پس من مال تو یا هیچ ابد ناصی دیگه‌ای نیستم ...مگه من صندلیم که مال کسی باشم "
" تیلور من که گفتم هنوز موقعیتش ندارم"

تیلور چشم هاشو ناز کرد

"پس هر وقت موقعیتشو داشتی بیا اینجا و با من حرف بزن. "

محکم چارلی هل داد .

در بستم . چشم هام چرخوندم . من واقعا نمیدونم خواهر من توی این چی دیده که اون رو انتخاب کرده.

باد خنگی بهم خورد . به طرف باد برگشتم. دیدم در تراس که ته سالن اتاق ها هست باز بود . رفتم طرف در که ببندمش . دیدم اون پسر شرقی اونجاست و داره سیگار میکشه .

دستش ها روی نرده گذاشته و به اسمون پر ابر نگاه میکنه .

تو تر رفتم و به در شیشه‌ای تراس زدم. برگشت نگاه ام کرد.

"میتونم منم ملحق شم"!

سرشو تکون داد. رفتم تو از پشت به نرده های تراس تکه دادم .

" بازم سیگار داری؟"

تکه‌اش برداشت . دستش رو توی جیب شلوارش برد و جعبه‌ی سیگارش رو جلوم گرفت . یکی از توش برداشتم .فندکو جلوم روشن کرد . سیگارم رو بردم جلو تر تا روشنش کنم .. یک پک زدم.

یهو صدا جیغ تیلور امد . بعد صدای جیغ تیلور چند دقیقه ای سکوت حاکم عمارت شد . پسر شرقی برگشت به تو نگاه کرد .

در اتاق تیلور باز شد و چارلی بیرون پرت شد . چارلی بلند شد .زیر لب یه چیزهای تند تند میگفت و توی اتاق خودش رفت

پسر شرقی یه پک دیگه به سیگارش زد بهم نگاه کرد.

" خوبن ؟"
"اره ... دعوا هر ماه شون ... عادیه "

بیخیال برگشتم و به اسمون نگاه کردم

"هنوز خامن"
" اره"

بهم نگاه کرد.

" وقتی اسمتو شنیدم تعجب کردم... پسر اقای پین ... فکر می کردم الان باید توی کاختون زندگی می کردید و مشکل پول نداشتید"

blue is my favorite(complete)Where stories live. Discover now