-"مردم معمولا توی کار من دخالت نمی کنن."
-"شرایط ،بعضی موقعیت هارو تغییر میدن .من تا خرخره توی کار تو درگیر شدم و به نظرم دوتامون تنهایی حتی نمی تونیم مواظب سوجونگ باشیم .حالا هم که یه مشکل دیگه به اسم کیم مین هی داریم .اگه اتفاقی بیفته .من چیکار کنم ؟خودمو برای دفاع جلوی مین هی بندازم و به سوجونگ بگم فرار کنه؟"
یونگی اخم غلیضی کرد و با لحن خشکی گفت :"همه چیز تا چند روز دیگه تموم میشه .من بر خلاف تصور تو ،همینجور اینجا نمی شینم و منتظر نمی مونم .افرادی دارم که کارهارو دنبال می کنن هر غریبه ای باید خیلی خوش شانس باشه تا بتونه وارد جزیره بشه ."
جیمین توپید:"می تونستی بهم بگی.!"
یونگی شونه بالا انداخت و روش رو برگردوند .
-"دلم نمی خواست .تو فقط یه گوشه ی این قضیه هستی که خیلی اتفاقی هم درگیرش شدی .تنها دلیلی که همه چیز رو نمی دونی اینه که مطمئن نیستم برخوردت عاقلانه باشه.شک دارم این ظاهر بالغت تغییری توی غرایزت بده و رفتار ناراحت کننده ای نداشته باشی .درسته که الان مثل یه ادم بالغ به نظر می رسی ،اما کلا شک دارم بتونی مثل یه ادم بالغ رفتار کنی."
جیمین سعی کرد عصبانیتش رو پنهون کنه .
"خوب از اونجایی که خیلی درباره ادما می دونی.صلاحیت قضاوت کردن هم داری!درباره اینکه همه چیز بزودی تموم میشه ،زمان اینو مشخص میکنه .حتما وقتی هم همه چیز تموم بشه .سریع از اینجا میری ..بی صبرانه منتظر اون روز هستم."
یونگی با لحن نیشداری گفت:"پس بلاخره به توافق رسیدیم .شاید توهم بتونی توی این مدت سعیت رو بکنی و زندگیه منو خیلی مختل نکنی ؟!"
-"منظورت چیه؟"
جیمین فورا خودشو اماده ی مبارزه کرد ،اما کلمات بعدی یونگی بادش رو خالی کرد و سر جا نشوندش.
_"تو یه جورایی ناامیدانه می خواستی واسه امشبمون برنامه بریزی .باید سریع یه چیزی سر هم میکردم ."
گونه های جیمین گل انداخت و توپید:"تو خیلی خوب می دونستی منظور من چیه"
_"مین هی که نمی دونست."
جیمین با تندی گفت:"متعجبم ...حالا که می دونم مین هی قراره شبش رو چطور بگذرونه فکر نمی کنم علاقه ای به مشکلات من داشته باشه."
یونگی فقط وایساد و بهش خندید .مشخص بود داره از این بحث لذت میبره .حالا ناراحتیش از بین رفته بود ...که این هم باعث خجالت جیمین شد .جیمین چرخید و راه افتاد.
YOU ARE READING
ㅁ~KARMA~ㅁ
Romanceکاپل:یونمـین ژانر :رومنس ,تا حدی جنایی ,اسمات ,امپرگ ,هپی اند خلاصه: پارک جیمین... پسریه بیست و چهار ساله... به درخواست خواهرش که میخواد همراه شوهرش به مسافرت بره، برای نگهداری خواهرزاده ش سوجونگ به جزیره ججو که اونا توش زندگی می کنن میره... مین یون...
~part 6~
Start from the beginning
