این حرکت اصلا تعجب بر انگیز نبود اگه این زن با یونگی نبود یونگی اونو با خودش به اینجا نمی اورد ...اگه مین هی معشوقه ی یونگی نبود .الان نباید اینجا می بود .جیمین نگاه تحقیر امیزی به یونگی انداخت...حداقل قصد اینکار رو داشت،اما یونگی هنوز داشت نگاهش می کرد حالا نگاهش کمی خودمانی تر بود ،اما هنوز با کنکاش روش می چرخید.
جیمین احساس کرد بایدسریع نگاهش رو از یونگی برداره و تقریبا سرش رو دزدید .نمی تونست زمان زیادی اینو تحمل کنه یونگی خیال داشت تحقیرش کنه و توی تمام عمرش هیچکس موفق به اینکار نشده بود .
جیمین غذاش رو در سکوت خورد و سعی کرد زیاد به اون دوتا توجه نکنه .مین هی با نرمی و صمیمانه با یونگی صحبت می کرد وجیمین رو از دنیای کوچیکشون بیرون نگه داشته بود اما جیمین هم علاقه ای به بودن توی اون دنیا نداشت .
امنیتی که توی این سکوت وجود داشت.جیمین اون لحظه به امنیت خودش در مقابل یونگی مطمئن نبود.هنوز هم حواسش به خطری بود که محاصرشون کرده بود و دلش می خواست به طبقه ی بالا و پیش سوجونگ برگرده .
بلاخره وارد عمل شد و با فوریتی که توی صداش شنیده می شد .حرفشون رو قطع کرد .مصممانه به یونگی نگاه کرد و گفت:
-"باید چیکار کنیم ؟همه ی شب رو پیش رو داریم و هنوز نقشه ای نکشیدیم .نمی تونیم همه چیز رو همینجوری به حال خودشون بزاریم مسئله خیلی جدیه."
مین هی چشمای عصبانیش رو به جیمین دوخت ."چی خیلی جدیه."
کاملا معلوم بود که اماده ی زهر پاشیه ،اما قبل از اینکه حرف خشنی زده بشه ،یونگی دخالت کرد .دست مین هی رو گرفت و اروم گفت: "چیزی نیست عزیزم "
و نگاه ازورده ای به جیمین انداخت و ادامه داد :
"فردا به نگرانیهات رسیدگی میکنم جیمین .اینقدر دلواپس خواهرت نباش .من مطمئنم نا پدید شدن تا به یه ماه عسل دیگه برن .کلی ادم دور وبر سوجونگ هست."
جیمین با تعجب به یونگی نگاه کرد و تازه موضوع رو فهمید .کیم مین هی هیچ چیزی از خطر موجود نمی دونست .این موصوع خیلی چیزها به جیمین می گفت ....یکیشون هم این بود که این زن اصلا اینجا نبود تا مواظب سوجونگ باشه .اون فقط یه همراه واسه یونگی بود .وسط یه همچین وضعیت وحشتناکی .یونگی معشوقه اش رو با خودش اورده بود .این فکر باعث تنفر جیمین شد و احساساتش کاملا از صورتش خونده می شد.
تازه اون از یه لحن ارباب منشانه استفاده کرده و جیمین صداش کرده بود....و طوری باهاش حرف زده بود که انگار با یه احمق طرفه .جیمین بقیه ی غذاش رو توی سکوت خورد ...مصمم بود بعدا به حساب یونگی برسه .حالا که کیم مین هی چیزی نمی دونست ،جیمین خیال نداشت سرنخی بهش بده.
BINABASA MO ANG
ㅁ~KARMA~ㅁ
Romanceکاپل:یونمـین ژانر :رومنس ,تا حدی جنایی ,اسمات ,امپرگ ,هپی اند خلاصه: پارک جیمین... پسریه بیست و چهار ساله... به درخواست خواهرش که میخواد همراه شوهرش به مسافرت بره، برای نگهداری خواهرزاده ش سوجونگ به جزیره ججو که اونا توش زندگی می کنن میره... مین یون...
~part 6~
Magsimula sa umpisa
