برگشت ؟

347 86 17
                                    


بکهیون با لبخند بزرگ به نگاه ها کنجکاو پسر کوچولوش خیره شد

تهیونگ ضربه ارمی به شونه بکهیون زد و بلند خندید

*خیلی باهوشه

+اره..........اه خدای من نمی تونم توصیف کنم چقدر عاشقشم سو

*حق داری بک . تهیونگ یه تیکه از وجودته

بکهیون بوسه ای به گونه تپل پسرش زد که مساوی شد با خنده بلندش

!بکهیونا

 *............

+سو تو صدایی شنیدی ؟ 

*اره منم صداییی....

!ارباب بکهیون

هر پسر به اطراف نگاه کردن

یه روح

!ارباب بکهیون براتون نامه ای دارم

روح منتظر جواب نمونده و دست بکهیون رو گرفت و نامه رو منتقل کرد

بعد چند دقیقه بکهیون با بقض به کیونگسو نگاه کرد

+سویااا

*چیشد بکهیون ....چیگفت چرا اینشکلی شدی؟

بکهیون با چشم های خیس لبخندی ناراحتی به پسرش زد 

چرا؟

*بکهیونا با من حرف بزن

+بیا بریم سو 

*اما............

+من حالم خوب نیست 

بکهیون به ارومی گفت و به سمت 

اقامتگاهش رفت 

"پسرت یه خدای زندگیه که بایدبه دنیا ما برگرده "

این جمله همش توی ذهنش تکرار میشد


************************************************************************


+سو من میترسم 

*هی بک گریه نکن حتما راه دیگه ای هم هستا

+نمی دونم نمیدونم نمی خوام تهیونگ رو از دست بدم نمیخوام 

بکهیون با گریه گفت و محکم تر کیونگسو رو بغل کرد

*اروم باش شاید اصلا شیططان بده ها ؟

+نه نبود مطمئنم

*خدای من 

کیونگسو درمونده نالید

*بنظرم استراحت کن باشه همه چی درست میشه




" !نامه بهت رسید !

+بله اما خواهش میکنم پسرم رو ازم نگیرید 

!بکهیونا پس خودت برگرد منم بخاطر این فداکاریت فرصت دوباره ای برای زندگی با چانیول میدم 

+اما چانیول

!پسرم انسان ها باید برای بدست اوردن چیزای بهتر بعضی چیزارو فداکنن

و اینکه نگران نباش شاید دیگه جسمی پیششون نداشته باشی و قلبت همیشه همراهشونه

+ تا کی فرصت دارم

! 6 روز دیگه 




****************************************************

خخخخخببببب خخخخببببببب اینم قسمت جدید 

بنظرتون چی میشه ؟

0_0

کلی دوستتون دارم

 منتظر نظراتون و ووتاتون هستمااااااااا

بای بای 

منتظر ادامه باشید


u are my only kingWhere stories live. Discover now