10: The end

3.5K 453 74
                                    

پارت آخر: اتاق فرار
*سوپرایز*

صدای بلند بوسشون کل فضای دفتر تهیونگ رو بلند کرده بود. اصلا خوب نبود! اگه کسی میفهمید دبیر جدی فیزیکشون داخل اتاق مشغول چه کاری بود قطعا بی‌برو و برگرد تعلیقش میکردن. ولی امان از دلبر کوچکی که بین دست‌های تهیونگ بود؛ امان!

- ته..یو..

- هیس، ساکت باش!
تهیونگ عصبی غرید و مک محکم‌تری به لب پایینی جونگ‌کوک زد. جونگ کوک از شدت کم شدن اکسیژن به سختی سرش رو تکون داد و نفس بلندی کشید. چشم‌هاش رو گرد کرد و به تهیونگی که میخواست بوسه رو از سر بگیره خیره شد. به سرعت هر دو دستش رو روی لب غنچه شده تهیونگ گذاشت و ترسیده نالید:
- تهیونگ ما هنوز تو مدرسه‌ایم.

آلفای قهوه کمر جونگ‌کوک رو بین دست‌هاش فشرد و با صدای بمی زیر لب گفت:
- وقتی سر کلاس نودتو برام میفرستی همین میشه.

دست های جونگ‌کوک رو کنار زد و دوباره بوسه فرانسویش رو شروع کرد. ناله خیس شکلاتش باعث میشد فراموش کنه داخل مدرسه هستن و بخواد همینجا لختش کنه. با احساس رایحه ناآشنایی که به سمت دفترش میومد از جونگ‌کوک فاصله گرفت و شتی زیر لب نالید.

- چی؟ چی شده؟!

- لباشو نگاه، میگی چی شده یکی داره میاد.
شامه آلفا واقعا قوی بود جونگ‌کوک نگاهی به فضای اتاق انداخت و سریع زیر میز قایم شد. تهیونگ هم اودکلن قهوه‌اش رو داخل فضای اتاق زد و به این فکر کرد این چندمین بار داخل این ماهه که جونگ‌کوک مجبوره داخل دفترش قایم بشه؛ پنجم..نه بیشتره.

با صدای در کراواتش رو صاف کرد و به جلو قدم برداشت و در رو باز کرد. با دیدن خانم هان از ته دل آهی کشید جونگ‌کوک زیادی به این زن حساس شده بود.
- سلام آقای کیم، خسته نباشین من مزاحم شدم برا پرینت گرفتن برگه های امتحان متاسفم پرینتر دفتر خراب شده.

- اوه البته میتونین استفاده کنین منم باید امتحانات بچه‌ها رو تصحیح کنم.
گفت و پشت میزش نشست نگاه کوتاه و اجمالی به کفش های آل‌استار جونگ‌کوک انداخت و آروم مشغول تصحیح کردن برگه شد.

خانوم هان رایحه کمی از شکلات رو داخل اتاق حس کرد و با لبخند گفت:
- از شکلات خوشتون میاد آقای کیم؟!

جونگ‌کوک سرش رو با قسمت داخلی میز تکیه داد و چشمی توی کاسه چرخوند زنیکه فضول هر هفت باری که داخل دفتر تهیونگ بود این بچ بین حال و هولشون پریده بود.

- بله.
از جواب تهیونگ خرسند لبخندی به پاهای بلند آلفاش که رو به روش بود زد اما با حرف خانوم هان لبخند رو لبش ماسید.

𝑺𝒆𝒏𝒔𝒆𝒊|𝒗𝒌𝒐𝒐𝒌Where stories live. Discover now