پارت سوم: شکلات داغ
آلفا شوکه به چهره شاد جونگکوک خیره شد. امگای شکلاتی یک دور دور خودش چرخید و دستاش رو روی گونههاش گذاشت و تند تند لب زد:
- وای این خیلی خفنه شما بیست سال از من بزرگترین.
امگا از درون قیلی ویلی قلبش رو احساس میکرد اما نباید به سرعت به آلفا میباخت.- پونزده سال جانگ! پونزده سال!
تهیونگ تشر زد و به گونه های سرخ شده جفتش خیره شد یعنی از این موضوع راضیه اما باحرف دوباره جونگکوک وجودش یخ بست:
- چرا باید جفت من به پیرمرد پلاسیده باشه.امگا دلش شیطنت اذیت کردن جفت تازه پیدا شدهاش رو داشت اما تهیونگ به سرعت دستش رو دو طرف بدن امگا گذاشت و جونگکوک رو بین میز و خودش نگه داشت زیر لب جواب داد:
- بابات پیره بچه.جونگکوک اخم کرد نه از بابت تیکه اول حرف آلفا بلکه دوم امگای شکلاتی بچه نبود:
- من بچه نیستم.- بچهای جونگکوک، اگه بچه نبودی زودتر از اینا بهت میگفتم جفتیم.
با صدای زنگ هر دو به خودشون اومدن.
تهیونگ عاشق آرامش گرفتن بین دستهای جفتش کوچولوش بود اما حیف از این موقعیت اشتباه شاید واقعا این یه امتحان بود که شکلات رو کنار بزاره شاید برای شکلات موقعیت و جفت بهتری در انتظارش باشه.
مغزش از فکر زیاد میسوخت و کنترل کردن گرگش بعد از سی سال از دستش خارج شده بود. شاید بهتر باشه با پدرش یه صحبتی داشته باشه.
*
پاهاش رو دراز کرده بود و در حالی که به کفشهاش نگاه میکرد. ذهنش بین حرفهای تهیونگ گم شده بود.با جسم سردی که روی گردنش قرار گرفت با اخم گردنش رو کج کرد و شیرموزی بین انگشت های سوهو دید. بطری رو داخل دستش گرفت و زیر لب گفت:
- صد بار گفتم وقتی تو حال خودمم اینکارو نکن پوستم دون دون شد.آلفای نوجوان رو تاب کناری نشست و با آرامش پرسید:
- در مورد دبیر کیمه، نکنه فهمیدی واقعا جفت داره.پوکر به دوستش خیره شد. چطور باید میگفت جفتش خود دبیر کیمه و حداقل پونزده سال فاصله سنی دارن و فاک این از نظر جونگکوک خیلی سکسی و ددی طور بود. و اون آلفا داخل دهه چهارم زندگیش قطعا از این فانتزی ها خوشش نمیومد. جونگکوک همیشه دوست داشت رابطه داشتن رو تجربه کنه اما برخلاف شیطنتش و راحت بودنش توی برخورد با آلفا ها وارد رابطه نشده بود.
- مُردی؟ خوب بنال دیگه.
سوهو با حرص گفت و جونگکوک یکدفعهای جواب داد:
- دبیر کیم جفت حقیقیمه.
BINABASA MO ANG
𝑺𝒆𝒏𝒔𝒆𝒊|𝒗𝒌𝒐𝒐𝒌
Fanfiction[complete] - آخه چرا باید جفت من یه پیرمرد پلاسیده باشه. آلفا پسر کوچکتر رو بین خودش و میز کارش قفل میکنه و با پوزخند میگه: بابات پیره بچه جون! «الهه ماه برای همه جفت خاصی رو تعیین کرده و کیم تهیونگ تمام عمرش رو وقف پیدا کردن جفتش کرد؛ درست زمانی ک...