پارت دوم: مافیای مدرسه
هفته اول حضور تهیونگ داخل مدرسه سختتر و پیچیدهتر از روز اول بود. اون امگای فسقلی خیلی داخل مدرسه معروف بود و بین آلفاها عجیب، محبوب بود. نگاه اخمآلودش رو به جونگکوکی که بین انبوهی از آلفا نشسته بود داد و زیر لب گفت:
- شاید واقعا باید ادبش کنم.سرش رو از تصویر اسپنک زدن باسن جفتش تکون داد. و وارد اتاق دبیرا شد. دبیر جغرافیا که یک زن آلفا همسن و سال تهیونگ بود با دیدنش لبخند ملایمی زد:
- روزتون بخیر آقای کیم.آلفای قهوه سرش رو تکون داد و نمره کلاسی ها رو چک کرد نمره جانگ جونگکوک از همه براش مهمتر بود درسته که یه دبیر نباید بین دانشآموزاش فرق بزاره اما اون جفتش بود و خوشبختانه نمرهاش تا حالا زیر نَود نشده بود.
انگشتش رو روی عکس پرونده جونگکوک کشید و زیر لب گفت:
- حداقل نمرهات خوبه.همون لحظه داخل کلاس یازدهم «ب» امگای شکلاتی آروم پاش رو کفشش در آورد و تقلبی که کف کفشش نوشته بود رو نگاه کرد اخمی کرد جوابش داخل این تقلبا نبود نگاهش رو آروم بین کلاس چرخوند و روی یکی از آلفای های کلاس نگاه داشت آلفا با لبخونی گفت:
- سوال سه...نگاهش رو روی برگه انداخت و سوال سه رو گوشه دستمالش نوشته عطسه های الکی و پشت سر همی کرد و با اسرار از معلم اجازه بلند شدن گرفت گوشه دستمال رو کند و موقع رد شدن از میز اون آلفا هم دستمال رو روی پاش انداخت هم جواب سوال شش رو که مشکل داشت از دست اون ردیف خونده بود.
با نیشخندی توی ذهنش بیان کرد شش نفر از سه نفر اون سوال رو یک شکل جواب داده بودن منم باید تابع جمع باشم.
بعد از تموم شدن امتحان کش و قوسی به بازوها و کمرش داد آنی دختر سمت راستیش با ناراحتی گفت:
- چرا اینقدر سخت بود.- چرا تقلب نمیکنی؟!
امگای شکلاتی با لحن بیخیالی بیان کرده بود و آنی با حرص جواب داد:
- همیشه هم تقلب جواب نیست تازه خیلی دردسرسازه.امگا شونهاش رو بالا انداخت و از جا بلند شد به سمت باشگاه مدرسه حرکت کرد؛ بین راه با نوچه های گروه سال آخری برخورد کرد. اون محدوده بدون شک مال امگای شکلاتی بود اما اونا بیدلیل اینو نادیده میگرفتن.
در باشگاه رو باز کرد و با اخم وارد شد. کیم سهنا آلفای دختر دستبه سینه ایستاده بود و با دیدن جونگکوک به سرعت شروع کرد به حرف زدن:
- جونگکوک، اونا قانون رو نادیده گرفتن.شاید اولش برای همه یه گنگ مسخره ب نظر بیاد اما مشکل بزرگتر از اینها بود. یکی از اعضای گروه جونگکوک توسط گروه هانسو چاقو خورده بود. امگای شکلاتی روی صندلی پلاستیکی نشست. گرفته پرسید:
- چه خبر از وویی هیونگ.
YOU ARE READING
𝑺𝒆𝒏𝒔𝒆𝒊|𝒗𝒌𝒐𝒐𝒌
Fanfiction[complete] - آخه چرا باید جفت من یه پیرمرد پلاسیده باشه. آلفا پسر کوچکتر رو بین خودش و میز کارش قفل میکنه و با پوزخند میگه: بابات پیره بچه جون! «الهه ماه برای همه جفت خاصی رو تعیین کرده و کیم تهیونگ تمام عمرش رو وقف پیدا کردن جفتش کرد؛ درست زمانی ک...