25

317 53 81
                                    

هری: آه... دراکو...
دراکو بوسه هایش را تا قفسه سینه برهنه هری ادامه داد و نیپل پسر را خیس بوسید و بین دندان هایش گرفت.
با زبانش سینه هری را به بازی گرفت و باعث شد ناله هایش عمیق تر شوند.

هری دستش را روی موهای دراکو کشید و چنگ زد‌. دراکو پایین تر رفت و دستش را با کلافگی روی بدن هری کشید. رد دستانش روی سینه و شکم هری مثل جهنم می سوخت.
دراکو دیگر طاقتش تمام شده بود، میخواست از پوست و جسم بگذرد و روح هری را ببوسد.

میخواست عشق درون قلبش را برای پسر افشا کند اما تنها کاری که از دستش بر می امد این بود که او را بپرستد. فقط همین. پرستش!
می خواست از بند این دنیا رها شوند و به یکدیگر پیوند بخورند.

روی وی لاین پسر را بوسید و استخوانش را گزید. دستش را روی باکسر مرطوب پسر کشید و فشرد، هری به نفس نفس افتاده بود و چشم هایش نیمه باز بود.
دراکو باکسر خاکستری را بیرون کشید و کنار تخت انداخت و با دستش به هری هندجاب داد.

ملحفه های سفید بین انگشتان هری مشت شدند و قفسه سینه اش به شدت بالا و پایین می شد.
دراکو با چشم های روشن و عمیقش به هری چشم دوخت. با همان نگاه هم می توانست کاری کند هری به ارگاسم برسد.

دراکو زبان داغش را از پایین تا بالای دیک هری کشید و سپس تمام دیک پسر را در دهانش جای داد و سرش را عقب جلو کرد. عمدا کاری می کرد تا دیک هری به ته گلویش برخورد کند.
هری بلند ناله می کرد و نام دراکو را صدا می زد.

بدن تب دار هری فقط دراکو را طلب می کرد، وقتی به لب های صورتی دراکو دور دیکش نگاه کرد ناله بلندی سر داد و به شدت به ارگاسم رسید.
دراکو دیک هری را از دهانش بیرون کشید و کام هری از بین لب هایش بیرون ریخت و با چشم هایی قرمز به هری خیره شد.

بدن هری می لرزید و هنوز کامل کام نشده بود، دراکو سرفه ای کرد و لحظه ای چشم از هری برنداشت. دستش را دور دیک پسر حلقه کرد و دستش را کمی بالا و پایین برد. انگشتانش را سمت لبش برد و انها را با ولع لیسید.
چشم های خمار هری با دیدن ان صحنه برق زدند و نیشخندی روی لبهایش نشست.

هری با صدای گرفته و خشداری گفت:
هری: خیلی دوسش داری؟
دراکو کنار هری دراز کشید و در حالی که لبهایش را می لیسید با لحن تاریکی گفت:
دراکو: تنها چیزیه که در هر شرایطی حاضرم بکنمش توی دهنم و تا وقتی ارضا نشدی ساکش بزنم!

هری از جواب وقیحانه او تعجب کرد و با خستگی خندید.
هری: باعث نشو دوباره انجامش بدیم مالفوی!
دراکو او را در اغوش گرفت و بینی اش را به گردن هری کشید و با خماری گفت:
دراکو: با افتخار موسیو!

هری خودش را به دراکو نزدیکتر کرد و اجازه داد بدن های برهنه شان بیشتر یکدیگر را لمس کنند. گردن دراکو را نرم و کوتاه بوسید و چشم هایش را بست.
با صدای خواب الودی زمزمه کرد:
هری: خیلی خستم دراکو...

Descendant of Slytherin [drarry]Where stories live. Discover now