02

498 86 21
                                    

پلک هایش لرزید و چشم های سبزش نمایان شد، با خستگی دستش را به عینکش رساند.

پرده ها را کنار کشید و مشغول پوشیدن ردای هاگوارتز شد، هنگامی که چشمش به نشان گروه اسلایترین روی لباسش افتاد، تمام احساسات بد و سرکوب شده شب گذشته در ذهنش مرور شد.

خوابگاه خالی بود و سکوت، بی رحمانه دورتا دورش را گرفته بود. با موهای به هم ریخته اش کلنجار رفت و مثل همیشه آنها را به وضع اسف بارشان رها کرد.

با کراواتی که شل دور گردنش به زور بسته بود وسایلش را برداشت تا به اولین کلاسش یعنی معجون سازی برسد.

سرگردان در راهروهای بی انتهای قلعه به دنبال کلاسش بود تا اینکه پس از گذشت لحظاتی طولانی به درب کلاس کوبید و بدون اجازه وارد کلاس شد.

همه ی چشم ها به سمت هری برگشت، بچه های گریفیندور و اسلایترین مشترک کلاس داشتند و به علت دشمنی دیرینه شان جدا از هم نشسته بودند، هری در سکوت روی یکی از نیمکت های سمت راست نشست.

حتما پروفسور این درس هنوز به کلاس نیامده بود اما همه حاضر بودند، نگاهش به دراکو مالفوی افتاد که همچنان خیره به هری بود و با سوظن نگاهش می کرد.

هری تلاش کرد به او نگاه نکند پس با قلم پرش خطوط نامفهومی روی برگه ها کشید.
صدای همهمه و پچ پچ دانش آموزان به گوشش می رسید و آزارش میداد.

-هنوز باورم نمیشه که اون هری پاتره.
-چطور توی گروه اسلایترین افتاده؟
-زخمش رو دیدی؟

با ورود پروفسور همه ساکت شدند، مردی قد بلند با ردایی به رنگ شب وارد کلاس شد.
هری در دل خوشحال شد که حداقل برای مدت کوتاهی از نگاه دیگران دور خواهد شد اما سخت در اشتباه بود.

پروفسور اسنیپ با چشمان سیاهش روح هری را از هم می دَرید.
ناگهان اسنیپ گفت:
اسنیپ: پاتر، اگه ریشه آسیاب شده گل سوسن رو به گل افسنتین اضافه کنیم چه اتفاقی میوفته؟

هری نگاه کوتاهی به بچه ها انداخت و پوزخند مضحک دراکو اعصابش را به هم ریخت‌.
هری: نمیدونم پروفسور.

نگاه شرور و خوشحال مالفوی تیری در قلبش بود.
اسنیپ تک خنده ای کرد.
اسنیپ: نه بابا شهرت خشک و خالی هم که بدرد نمیخوره آقای پاتر!

چند نفر از بچه ها خندیدند اما وقتی اسنیپ حرفش را ادامه داد ساکت شدند.
اسنیپ: پادزهر بی زوار از کجا بدست میاد پاتر؟
کراب، گویل، پانسی و دراکو بلند خندیدند و صدای خنده دراکو از همه بلند تر بود.

هری: نمیدونم آقا ولی چرا از اون دختر گریفیندوری نمیپرسید؟ انگار همه چیزو میدونه.
اینبار تقریبا تمام کلاس خندیدند و مالفوی هم جزو آنها بود.

اسنیپ بی اهمیت گفت:
اسنیپ: بخاطر گستاخی خانم گرنجر ۵ امتیاز از گروه گریفیندور کم میکنم، آقای مالفوی میتونید جواب سوالی که پاتر هیچ اطلاعی ازش نداشت رو بگید؟

Descendant of Slytherin [drarry]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora