Chapter 16

224 41 6
                                    

به بازتاب تصویر خودش توی آینه نگاه میکرد.  

بعد از ماه ها بالاخره لباس به تن کرده بود،احساس غریبی بهش دست میداد توی این پیرهن مشکی و شلوار خاکستری رنگ .

_اماده ای؟  

نگاهش به عقب برگشت،پیرمرد برعکس بک لباس های مجلل و گرون قیمت تری به تن کرده بود. ترکیب کت و شلوار شیری رنگ و کروات شرابی واقعا نایاب و چشمنواز بود .

بک سرش رو به نشونه تایید تکون داد .

  

پشت سر جینهو قدم برمیداشت و با دقت به اطراف نگاه میکرد.  

برعکس جهنمی که ماه داخل زندانی بود اینجا شبیه یک هتل پنج ستاره بنظر میرسید؛کاغذ دیواری هایی طلایی رنگ و فرش قرمزی که سراسر راهرو پهن شده اونجا رو کاملا با طویله ای که توش زندگی میکرد متفاوت کرده بود .

سالن رو طی کردن و جلو آخرین اتاق ایستادن. درب بزرگ حکاکی شده اون رو از بقیه اتاق ها متمایز میکرد.  

پیرمرد در رو باز کرد و داخل شد .

  

بالای سر چان ایستاده بود و به جسم بی جونش نگاه میکرد.  

خون زیادی از دست داده و رنگ تمام فرش سفیدی که زیر پهن بود رو به سرخ تغییر داده بود .

چند دقیقه توی همون حالت ایستاده و فقط تماشا کرد .

+نفس نمیکشه.  

آروم لب زد .

پیرمرد رو یکی از مبل های داخل اتاق نشست و سیگارش رو از داخل جیب کتش بیرون اورد .

_مرده که نفس نمیکشه.  

+تو کشتیش.  

اولین کام رو عمیق از سیگارش گرفت و دودش رو توی سینه اش حبس کرد.  

_اره.من کشتمش،مشکلت رو با حروم کردن چهارتا گلوله حل کردم .

رنگ نگاه بک فرق کرد،خونی شد،خشم زبانه میکشید از مردک هایی که از شدت عصبانیت میلرزیدن.  

دست هاش مشت شد،اینقدر محکم که ناخن هاش توی گوشت دستش فرو رفتن .

دندان هاش رو محکم بهم میفشرد تا مبادا نعره ای که توی گلوش حبس شده آزاد بشه .

صدای پوزخند جینهو سکوت کوتاه اتاق رو شکست .

_هیچی بهتر از یک سیگار بعد از کشتن یک حرومزاده نیست.  

بلاخره همه چی تموم شد  خودداری تمام شد .

بک با قدم هایی بلند به سمت پیرمرد قدم برداشت .

فرصت هیچ واکنشی رو بهش نداد .

دست رو گردن جینهو گذاشت و با تمام توان فشرد،صدای له شدن استخون ستون فقرات رو میشنید.  

KATANA (SEASON1) Where stories live. Discover now