Chapter 13

232 48 10
                                    

توی اتاق روی تخت دراز کشیده بود و چک رو با دو دست بالای سرش نگه داشته،م یخندید.  

همه چیز برای او دلپذیر بود،از ثانیه به ثانیه اش لذت میبرد و خنده های بلندش بار هیجانی زیادش رو آزاد میکر د .

از روی تخت بلند شد و به سمت قفس بک رفت،در قفس رو باز کرد و از  گردن بک رو از قلاده گرفت و اون رو بیرون کش ید.  

-خیلی کثیف شدی امروز .

اون رو تا توی حموم کشید و بعد با ضرب روی زمین رهاش کرد .

خم شد و قلاده رو باز کرد .

به سمت وان رفت و شیر دوش آب سرد رو تا آخر باز کرد .

تمام مدت که منتظر پر شدن وان حموم بود سوت  میزد وبا کفش  روی زمین ریتم وار ضربه میزد.  

وان که پر شد به سمت بک برگشت،هنوز روی زمین نشسته بود و به چان نگاه میکرد.  

موهای از پشت بسته شده بک رو ت وی مشتش گرفت و اون رو از روی زمین بلند کرد،حتی یک ثانیه هم فرصت نفس کشیدن نداد،اون رو به داخل وان آب سرد پرت کرد .

  

عضلات منقبض شدن،راهی برای نفس کشیدن پیدا نمیکرد،دهنش رو باز کرد بلکه بتونه اکسیژن رو ببلعه اما ورود این سرما ناگهانی به تنش اون رو فلج کرد .

چند لحظه بدون حرکت داخل وان موند،کم کم به دم ای آب عادت کرد .

سرش رو از زیر آب بیرون اورد و با تمام توان نفسی عمیق ک شید. دوباره اون رو به زیر آب هل داد.

-یک،دو،سه،چهار....نه،ده .

فشار دست هارو کمتر کرد،بک دوباره صورتش رو از آب بیرون اورد و نفسی دیگر.  

اینبار دیگه اجبار و زوری برای رفتن به زیر آب نبود،در عوض،شصت دست چان بود که گوشه لب های بک رو نوازش میکر د .

سمفونی زیبایی بود،لب های سرخی که با فاصله کم از هم باز بودن،تن سفید با آثار زخم های گوناگون و اب وانی که از خون او به رنگ صورتی دراومده بود .

دستش رو آهسته از روی صورت بک به پشت سرش برد،موهارو توی مشتش گرفت و به عقب کش ید.  

صورتش رو نزد یک تر کرد،نزدیک لب ها متوقف شد .

با آرامش زبونش رو ر وی لب های بک کشید،لب بالا رو نوازش کرد و به لب پایین که ر سید خشن تر شد،زبونش رو به داخل دهن بک برد و اون رو مجبور به همراهی کر د .

لب ها بهم برخورد میکردن و هر لحظه داغ تر میشدن،ترشحات بزاقی دهان بیشتر شده بود و طلب بالا رفتن دمای هر دو تن نشون دهنده نیازی دو طرفه بود .

چان موهای بک رو که توی مشتش بود فشرد و سرش رو بیشتر به عقب کش ید.  

به گلو حمله کرد،به ترقوه ها،سر شونه ها،به سینه ای که آثار زخم جذاب ترش میکردن.  

از کنار وان بلند شد و لباس هاش رو از تن کند،هرکدوم رو به گوشه ای پرت کرد و در تمام این مدت نگاهش قفل نگاه های خمار بک بود که با نیاز بهش چشم دوخته،التماس میکرد.  

داخل وان شد و روی دو زانو نشست،بک به آلت تحریک شده چان نگاهی انداخت و دوباره با نگاهی خمار به چشم های چان خیره شد .

  

زخم عمیقی که روی گونه اش خودنمایی میکرد، لبخند به لبش اورد .

کاردستی خودش بود، به خود افتخار میکرد.  

چان پوزخند زد و سیلی محکم به صورت بک زد .

به ثانیه نکشید که رد  سیلی سرخ ش د .

-داگ استایل ش و .

بک سریع چهار دست پا شد و چشم هاش رو بست .

چان دو انگشتش رو همزمان وارد بک کرد،ک می که جلو و عقب کرد صدای ناله های بک بلند شد .

انگشت ها رو بیرون کشید و دیک   ش رو جایگزین اون ها کرد،به سختی داخل رفت و با هر فشار صدای ناله های بک بیشتر میشد.  

وقتی تا انتها وارد بک شد موهاش رو توی مشتش گرفت و سرش رو به عقب کش ید.  

-آفرین حیوون،همینه،همیشه باید ز یر من اینجوری ناله ک نی.  

بی مقدمه شروع به زدن ضرباتی شدید به داخل بک کرد .

  

آب سرد مانع از زود ارضا شدن چان میشد و همین درد بک رو چندین برابر میکرد.  

این کافی نبود،این ناله به اندازه کافی روح چان رو ارضا نمیکردن، سر بک رو دوباره زیر آب فرستاد و به ضربات محکم خودش توی بک ادامه داد .

دست و پا زدن های بک و تا مرز خفگی رفتن باعث خودنمایی لبخندهایی پررنگ روی لب های چان میشد.  

بارها و بارها این کار رو تکرار کرد،چند ثانیه فرصت برای نفس کشیدن و دوباره رفتن تا مرز خفگی.  

بالاخره بعد از نیم ساعت چان با ناله ای بلند خودش رو داخل بک خالی کرد .

چند لحظه مکث کرد و نفسی عمیق کشید .

از وان بیرون آمد و بک رو روی دوشش انداخت .

از حموم خارج شد و به سمت قفس رفت .

بک رو با شدت به داخل قفس پرت کرد و درش رو بست  .

-تو حق نداری ارضا بشی.وای به حالت ببینم به خودت دست زدی.  

  

نگاهش رو از بک گرفت و شوفاژ کنار قفس رو روشن کرد .

وقتی از گرم شدن قفس بک مطمئن شد به سمت تخت خودش رفت و خودش رو روی تخت پرت کرد .

قبل از بسته شدن چشم ها دوباره چهره مضطرب پیرمرد رو  تصور کرد و از ته دل خندید.  

نظرررر بدیننننن😑😑

KATANA (SEASON1) Where stories live. Discover now