Chapter 06

346 52 1
                                    

درب واگن با صدایی گوشخراشی باز شد،چشم هاش رو به سختی باز کرد و به سمت در نگاهی انداخت  .

چشم هاش به تاریکی عادت کرده، سخت بود با وجود نور خورشیدی که وارد واگن شده، شخصی که جلوش ایستاده رو ببینه.  

دستش رو روی چشم هاش کشید و دوباره نگاه کرد .

مردی چاق با قدی کوتاه،موهای کم پشت طلایی رنگ و سیبیل هایی که انگلیسی تراشیده شده بودن وارد واگن شد،دو زانو رو به روی ب ک نشست و قلاده بک رو توی دستش گرفت و به سمت خودش کشید.  

ازین حرکت ناگهانی درد توی تن بک پیچید،زیرلب آروم نالید.  

مرد نگاهی کلی به به بدن بک انداخت و درنهایت به صورتش رسید.  

  

انگشت های درشتش رو توی دهن بک برد و مجبورش کرد که دهنش رو باز کنه .

نگاهی به دندون های انداخت .

حرکت انگشت های مرد توی دهن بک باعث حالت تهوعش شد خواست سرش رو عقب بکشه که مرد با کشیدن مجدد قلاده اش اجازه نداد،پس تنها راه باقی مونده رو عملی کرد .

با تمام توان دو انگشت مرد رو  گاز گرفت .

مرد فریاد بلندی کشید و دستش رو سریع بیرون اورد ،زخمی نسبتا عمیق روی انگشتش خودنمایی میکرد.  

نگاهی غضبناک به بک انداخت و از واگن بیرون رفت.  بک به خیال اینکه دست از سرش برداشته،دوباره روی زمین دراز کشید و به اشعه های نور خورشید که از بین چوب های پوسیده وارد واگن میشد نگاه میکرد.  

هنوز چند دقیقه نگذشته بود که درب واگن دوباره باز شد .

 همون مرد بود،پارچه ای دور انگشتش بسته و دوباره برگشته بود،میله ی فلزی اشنایی به دست داشت با دقت بیشتری بهش نگاه کرد .

مرد اینبار با یک شوکر قوی برگشته و بالای سر بک ایستاده بود .

خم شد و زنجیر قلاده بک رو گرفت و کشید.  

علی رغم تلاش مرد بک همچنان لجبازی میکرد و ازجاش تکون نمیخورد.   

درد و سوزش دوباره توی تنش جولان میداد ولی حاضر نبود جلوی این گوله پشم طلایی کوتاه بیاد.  

مرد شوکر رو جلو آورد و به پهلوی بک زد .

ولتاژشش پایین بود و فقط عضلات رو بی حس میکرد.  

دوباره زنجیرو کشید و بک با لجبازی تمام خودش رو عقب میکشید.  

اینبار ولتاژ رو بالاتر برد و به باسن بک زد .

حرکت برق رو توی تنش حس کرد .

  

درد و سوزش تحمل بک رو برید و اون رو تسلیم کرد .

KATANA (SEASON1) Where stories live. Discover now