𝒎𝒐𝒓𝒑𝒉𝒊𝒏𝒆 ✨️ مورفین ✨️ تهکوک....یونمین...نامجین لطفا فیک رو از اولش قضاوت نکنید . (( هیچی اونطور که میخایم پیش نمیره )) تیکه ای از رمان : نگاهشو برای بار آخر به کسی که یه روزی تمام دنیاش بود داد . بود ؟ نه! البته که نه! هنوزم اون پسر تمام دنیاشه . لبخند تلخی که حتی تلخیش رو از فاصله دور هم میشد حس کرد زد. ÷از کادوی تولدت لذت ببر. و زیر لب طوری که صداش حتی به گوش خودش هم نمیرسید ادامه داد ÷دنیای من . ............................... ×لعنتی!! لعنتی!! ن..نمیشه...ن.نهه.... نههه .... من دوسش دارم!!!....من طاقشو..ندارم...میدونی که میمیرم... با حالت هیستریکی داشت با خودش تکرار میکرد انقدر حالش بد بود که حتی توجهی به دست رو شونش نکرد _میدونم!میدونم!! اما این تنها راهه خودتم اینو میدونی . و دقیقه بعد فقط صدای شکستن شیشه بود که به گوش میرسید . ................................ با شنیدن صدای اشنایی که اسمشو صدا میزد ایستاد اما برنگشت و کاش برمیگشت و حداقل برای اخرین بار دنیاش و میدید . ×میدونی چیه ؟؟ مکثی کرد . ×میگن قاتل برمیگرده به صحنه جرم ..... نفس عمیقی کشید و ادامه داد . ×تو منو کشتی.... منتظرت میمونم تا برگردی!! ............................. ×..گفتی..چی ؟ ÷ گفتم تو آسمون منی . ×عه اینطوریه پس توعم مورفین منی :)) ___________________________________________________________________________________________