"ugly beta" __chanbaek

Oleh pink_girl_2000

318K 74.1K 11.6K

خلاصه🖋📚: چی میشه اگه بیون بکهیون،خرخون کالج،همون بتای زشت و خود شیفته ای که چانیول ازش متنفره یه روز صبح از... Lebih Banyak

part ⁰
part ¹
part ²
part ³
part ⁴
part ⁵
part ⁶
part⁷
part ⁸/¹
part ⁸/²
part ⁹
part ¹⁰
part ¹¹
part ¹²
part ¹³
part ¹⁵
part ¹⁶
part ¹⁷
part¹⁸
part ¹⁹
part ²⁰
"characters"
part ²¹
part ²²
part ²³
part ²⁴
part ²⁵
part ²⁶
part ²⁷
part ²⁸
part ²⁹
part ³⁰
part³¹
part ³²
part³³
part ³⁴
part ³⁵
part ³⁶
part ³⁷
part³⁸
part ³⁹
part ⁴⁰
part ⁴¹
part ⁴²
part⁴³
part ⁴⁴
part⁴⁵
part⁴⁶
part ⁴⁷
part ⁴⁸
part ⁴⁹
part(last)
meme(fun)

part ¹⁴

5.8K 1.3K 76
Oleh pink_girl_2000

دینامیت بی تی اس که اینقدر منتظرش بودیم رو دیدید؟
خیلی عالی بود من که عاشقش شدم(من هم آرمیم هم اکسوال) اگه ندیدید حتما ببینید🙃


___________ __________ __________


بکهیون سرشو به شیشه ی بخار گرفته ی ماشین تکیه داد و پلک های سنگینش از خستگی روی هم افتاد.
چانیول صدای موزیک رو تا آخر کم کرد و اجازه داد
پسره کوچیکتر چند دقیقه تو آرامش استراحت کنه.
تو سکوت به رانندگیش ادامه داد و مسیر خونه ی
بکهیونو طی کرد.

پسر مو نقره ای توی خواب ملچ ملوچی کرد پاهای
کوچیکش رو تو شکمش جمع کرد.
سرشو به طرف آلفای کنارش چرخوند و بیشتر تو
صندلی فرو رفت.
چانیول نگاه کوتاهی به پسر کنارش انداخت و آب
دهنشو قورت داد.

بیون عوضی...
چرا اینقدر کیوت و کوچولو دیده می شده؟
دلش می خواست محکم بغلش کنه و مثل یه تدی بر
پشمالو فشارش بده.

نفس عمیقی کشید و رایحه ی بکهیون وارد ریه هاش
شد.
شیرین و مست کننده...
فرمونای امگای کنارش بی نظیر بود و نمی شد
ازشون لذت نبرد.

شاید بارها با تصور تن برهنه ی بکهیون به اوج
رسیده بود اما نباید به همین زودی تحت تاثیر قرار
می گرفت.
اون پارک چانیول بود، آلفای که با یه اشاره ی کوچیکش هر امگا و بتا و یا حتی آلفایی رو به راحتی به دست می اورد.

نه...
نمی تونست کنترل خودشو از دست بده و تسلیم
غریضه ی حیوانیش بشه.
چانیول آلفای خوبی بود و با اون متجاوزای آشغال که
امگاهای تنها رو طعمه ی خودشون می کردند فرق
داشت.

راهنما زد و وارد خیابون شد.
ماشین رو مقابل ساختمون چند طبقه ی که بکهیون
مستاجر یکی از واحداش بود، متوقف کرد و به چهره غرق خواب بکهیون خیره شد.
رسیده بودند و باید بیدارش می کرد اما صورت
خوشگل بیون بدون اینکه بخواد هر چیزی که تو
ذهنش بود رو پاک کرد.

موهای نقره ی رنگ خیس بکهیون با آشفتگی روی
پیشونیش ریخته بودند و از سرشون قطرات کوچیک آب روی صورتش می چکید.

نمی دونست اسم حسی که به پسر کوچیتر داشت رو
چی بذاره اما هر چی که بود نمی تونست تنفر باشه.
مطمئن بود عشق هم نیست،
ممکن بود شاید شهوت باشه...

خودشم نمی دونست چطور به اینجا رسیده.
ناخوداگاه دستشو دراز کرد و پوست شیری صورت
امگا که تو نور ضعیف ماشین می درخشید رو لمس
کرد.
نرم و لطیف...
همون طوری که به نظر می رسید.

دستشو حرکت داد و انگشت اشاره شو روی لبای از
هم باز مونده و صورتی رنگ بکهیون کشید،دلش می خواست که سرشو به سمت بکهیون خم کنه،لبای خوشمزه ی بکهیونو تو دهنش بکشه و عمیق و
یه مدت طولانی ببوسه.

فاک...
نباید به تصوراتش اجازه ی پیشروی می داد،این براش بیشتر از هر چیزی خطرناک بود.
پلک های امگا تکون خورد و چانیول با سرعت
دستشو عقب کشید.

بکهیون چشماشو باز کرد و خمیازه ای که روی لباش
شکل گرفته بود رو با پشت دست پوشوند.
-رسیدیم پارک چانیول؟
گفت و بینی کوچولوشو با حالت بامزه ی تکون
داد،مثل یه پاپی کوچولوی کیوت.
از همون پاپی های که چانیول از بچگی عاشقشون بود و برای داشتن یکیشون جون می داد اما به خاطر
حساسیت کوفتیش نسبت به موی سگ نمی توست
صاحبش باشه.

چانیول جواب بکهیونو با تکون دادن سرش داد و
خودشو مشغول گوشیش کرد.
-اوه...باشه.
بکهیون با تعجب گفت.
پارک چانیول چه مرگش بود؟
چرا اینقدر عجیب رفتار می کرد؟
در ماشینو تا نیمه باز کرد.
-پارک...ممنون که رسوندیم.
با صدای ضعیفی به چانیول که با چشمای گرد بهش
خیره مونده بود گفت و با سرعت از ماشین آلفا پیاده شد.

چانیول هنوز نمی تونست چیزی رو که شنیده رو باور کنه.
خواب که نمی دید؟
بیون بکهیون ازش تشکر کرده بود؟
چه عجیب...
این کارا به اون بیون مغرور نمی اومد.

چانیول ماشینشو روشن کرد اما قبل از اینکه راه بیفته چشمش به بکهیونی که با صورت در هم و شونه های افتاده از ساختمون اجری بیرون اومده بود،افتاد.

بکهیون سرشو بالا گرفت و با چانیول چشم تو چشم
شد.
شاید کلید هاش از کیفش تو ماشین پارک افتاده باشه.
انگشتشو چند بار به شیشه ی آئودی مشکی کوبید و
چانیول با گیجی شیشه رو پایین داد.
-چی شده بیون؟چی می خوای؟

-فکر کنم کیلدای خونم اینجا افتاده باشه...پیداشون کن.
بکهیون با پرویی گفت و چانیول چشماشو چرخوند.
بیون هنوز به همون اندازه پررو و روی مخ بود،احتمالا اون تشکرم اشتباهی از دهنش بیرون پریده بود.
و جدا از اون واقعا کلید داشت؟
اکثر مردم دیگه از قفلای الکترونیک استفاده
می کردند.
فقط کافی بود تا رمزشو زد تا خیلی راحت وارد خونه شد.

-خودت پیداشون کن بیون...زود باش.
بکهیون کاری که آلفا گفته بود رو انجام داد.
فلش گوشیش رو روشن کرد،خم شد تا از زیر صندلی کلیدای خونش رو پیدا کنه.

چشمای چانیول ناخوداگاه به باسن خوش فرم بکهیون قفل شد.
مثل یه هلوی آبدار،تازه و رسیده به نظر می رسید.
لعنت بهش،میوه ی مورد علاقش هم هلو بود.
دلش می خواست گازش بگیره و دندوناشو تو بافت
نرمش فرو کنه.

بکهیون با اخمی که بین ابروهاش نشسته بود،نگاش
کرد و آب دهنش تو گلوش پرید.
نکنه بیون متوجه شده باشه که داشت باسن خوشگلشو دید می زد؟
نه ممکن نبود اگه بیون می فهمید تا الان بهش حمله
کرده بود و چشماشو از کاسه در می اورد.

بکهیون بر خالف طبیعت آروم امگاها،وحشی بود.
یعنی تو تخت خوابم می تونست وحشی...
به خودش نهیب زد.
نه...
بهش فکر نکن چانیول...
حداقل تو این موقعیت بهش فکر نکن...
می تونی وقتی که تنها بودی بهش فکر کنی...
-پیداش کردی؟
با صدای دو رگه ای گفت و بکهیون سرشو به چپ و
راست تکون داد.

-نه...اینجا نیست...
بکهیون با ناراحتی گفت.
احتمالا باید از کیفش تو خونه ی آقای هان افتاده باشن.
نمی دونست تو این هوا شبو باید کجا صبح کنه.
کلیداشو گم کرده بود و لوهان هم مثل شبای قبل باز
هم خونه نبود تا در رو براش باز کنه.
کسی رو هم نداشت تا شبو کنارش بگذرونه.
از متل خوشش نمی اومد اما چاره ی نداشت اگه یه
اتاق اونجا نمی گرفت مجبور بود تا صبح تو خیابون
باشه و رو یه تیکه ی کوچیک کارتون بخوابه.

-پارک می تونی منو تا یه متل برسونی؟
بدون اینکه جواب چانیولو بشنوه،روی صندلی نشست و کیفشو روی پاهاش گذاشت.
-متل؟
-یه متل با اتاقای ارزون.
بکهیون گفت،پول زیادی نداشت تا تو هتل اتاق بگیره.

چانیول نفسشو با صدا به بیرون فوت کرد.
موندن یه امگا تو متل ارزون قیمت با امنیت پایین
دست کمی از خیابون نداشت.
-لازم نیست...خونه ی من اتاق اضافه داره می تونی
امشب اونجا بمونی.

🍭🍭🍭🍭🍭🍭

شیومین خودشو بین کاپل بهم چسبیده ی روی کاناپه که در حال انجام یه بوسه ی داغ بودند و عملا داشتند همو می بلعیدند جا داد و ظرف بزرگ پاپ کرن رو
روی پاهاش گذاشت.

دهنشو پر از پاپ کرن کرد و به برادرش تکیه داد.
کیونگسو با ابروهای ضخیمش اخم کرد و با چشمای
درشتش یه نگاه ناراضی به دوست پسرش و شیومین انداخت.

جونگین شونه هاشو بالا انداخت.
اینکه برادرش وسط بوسه شون سر رسیده بود و با بی خوابیش برنامه ی سکسشون رو بهم ریخته بود که
تقصیر اون نبود.

_هنوز بیداری؟فکر کردم خوابیدی.
کیونگسو به برادر مزاحم دوست پسرش گفت وشیومین پاپ کرنای تو دهنش جوید و قورت داد.

-نه می بینی که نخوابیدم و بیدارم...فیلمش جالب نیست،عوضش کن.
بدون توجه به نگاه ترسناکی که تو چشمای کیونگسو
بود،دستور داد.

جونگین یه فیلم جدید پلی کرد و دوست پسرش با
نارضایتی خرخر کرد.
کیونگسو این فیلمو دوست داشت و به خاطر اون
بچه ی لوس و نمی تونست ادامه شو ببینه.
هر چند قبل از اینکه سرو کله ی شیومین هم پیداش
بشه نمی دید و تو حلق جونگین فرو رفته بود.

جونگین چندتا از پاپ کرنای شیومینو برادشت و
توی دهنش انداخت.
-مامان زنگ زد...باهاش قهر کردی؟
پرسید و دستشو دور شونه ی پسر کوچیکتر انداخت.

شیومین دهنشو بسته نگه داشت و به صفحه ی
تلوزیون زل زد.
مادرش یه قرار آشنایی با دختر آلفای دوستش براش
گذاشته بود و با به هم خوردن نامزدیش با چانیول
رضای شده بود.
چطور باید واکنش نشون می داد؟
قهر نمی کرد و از خونه بیرون نمی زد؟
حتی اگه همه ی دنیا هم مخالفت می کردند مادرش باید ازش حمایت می کرد.

-چرا بهش نگفتی میای خونه ی من؟
جواب جونگیو نداد و برادرش ادامه داد.
-خیلی نگرانت شده بود...حداقل باید بهش می گفتی کجا می خوای بری.
جونگین با مالیمت به برادرش گفت.
امیدوار بود بتونه راضیش کنه تا به خونه برگرده.

-بین این همه آلفا چرا اینقدر دنبال پارک چانیولی؟من شنیدم که یه امگای دیگه رو دوست داره.
کیونگسو به شیومین عصبانی گفت و منتظر نگاش
کرد.

امگای کوچیکتر نفس عمیق و صدا داری شنید.
از دوست پسر جونگین متنفر بود حتی بیشتر از اون
امگایی که چانیول دوست داره.
-تا وقتی اون امگا رو مارک نکرده اهمیت نداره...من
هنوز شانس دارم.
شیومین با لحن قاطعی به کیونگسو گفت و چند بار
پشت سر هم سرشو تکون داد.

مهم نبود که بقیه چه فکری درموردش می کردند
تا وقتی با چانیول برای سوگند ازدواج تو محراب
کلیسا نمی ایستاد،دست بردار نبود.
-فردا هم میرم خونش تا باهاش صحبت کنم...بهم
بخندید اما چانیول آلفای من میشه حالا می بینید.

🍭🍭🍭🍭🍭🍭

بکهیون پشت سر چانیول وارد پنت هوس لوکسش شد و به فضای مدرن و زیبایش که با چوپ شکلاتی رنگ دکور شده بود،خیره شد.
حدس می زد چانیول مثل جونگین وسهون ثروتمند
باشه اما انتظار اینو نداشت.

-راحت باش...
چانیول به بکهیون که معذب وسط خونش ایستاده بود و دستای کوچیکشو بهم گره زده بود گفت و توی
آشپزخونه ناپدید شد.
بکهیون رو یکی از مبلای چرمی نشست و کیفشو تو
بغلش گرفت.
اون با چانیول رابطه ی خوبی نداشت و انتظار نداشت که به خونش دعوتش کنه.

چند لحظه بعد چانیول با دو تا ماگ پر از هات چاکلت از آشپزخونه ش بیرون اومد،یکی از ماگ ها رو
دست بکهیون داد و مقابلش نشست.
بکهیون ماگ هات چاکلت که بخار ازش بیرون می زد رو نزدیک لباش برد و دهنشو با اون مایع غلیظ و
خوشمزه پر کرد.

-خوشمزه ست...ممنون...
گفت و بازم از هات چاکلتش نوشید.
چانیول یه لبخند کوچیک زد.
بارها شنیده بود که هات چاکلتاشو حتی از کافه ها هم بهتر درست می کنه،
دلیلشو نمی دونست اما شنیدنش از بیون مغرور یه
مزه ی دیگه داشت.
بکهیون ماگشو با سرعت خالی کرد و روی میز چوبی مقابلش گذاشت.
اگه یه ماگ دیگه ام بهش می دادن بازم می تونست
تمومش کنه.

دستشو مقابل دهنش گرفت و عطسه کرد.
احتمالا به خاطر همون چند دقیقه ای که زیر بارون
پیاده روی کرده بود،سرما خورده بود.
خونه ی چانیول گرم بود اما به خاطر لباسای نمدارش بدنش هنوز گرم نشده بود.
کاش می تونست عوضشون کنه و یه دست لباس
خشک و تمیز جایگزینشون کنه.

-من برات اتاقو آماده می کنم.
چانیول گفت و ماگ خالی بکهیونو از مقابلش
برداشت.
ماگ ها رو توی سینک ظرف شویی گذاشت و وارد اتاق مهمان که مدت ها کسی ازش استفاده نکرده
بود،شد.
یه حوله و یه دست از لباسای خودشو روی تخت گذاشت و سیستم گرمایشی اتاق رو بیشتر کرد.

به لطف آجومایی که هر هفته خانم پارک برای تمیز
خونش می فرستاد،اتاق مهمان نیاز به مرتب کردن و
تمیز شدن نداشت.
-اتاق آماده ست بیون...
چانیول به بکهیون که هنوز روی مبل نشسته بود و
گوشیشو توی دستش گرفته بود،گفت.

-اوه...باشه...
بکهیون از کنار چانیول که توی چارچوب در اتاق
مهمان ایستاده بود،رد شد و روی تخت نشست.
لباسای که چانیول براش آماده کرده بود رو برداشت و منتظر شد تا چانیول در رو ببنده تا بتونه از شر
لباسای نمدارش خالص بشه و خودشو زیر اون پتوی
بزرگ و گرم غرق کنه.

چانیول که از چشمای بکهیون خواسته شو خونده
بود،یه قدم عقب برداشت و دست گیره ی در رو
گرفت.
-اگه کاری داشتی من تو اتاق کناریم.
آلفا گفت،در اتاق مهمان رو بست امگا مو نقره ی رو
تنها گذاشت.

...........................................

دوستای گلم توجه کنید از این به بعد پارت جدید هر یکشنبه آپ میشه😉
..........................................

Lanjutkan Membaca

Kamu Akan Menyukai Ini

8.5K 2.6K 64
Fiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داری...
74.1K 8.2K 90
‌کاپل اصلی: تهکوک|کاپل فرعی: سپ و مخفی جونگ کوک فریاد زد و دوباره گفت +من هیچ کاری نکردم، چرا هیچکدومتون حرفامو باور نمیکنید؟ چرا نمیزارید زندگی کنم؟...
642 195 5
"واقعیت تنها نوعی توهم است،توهمی بسیار یک دنده" ▪︎ژانر: روانشناسی/برشی از زندگی/انگست ▪︎▪︎شخصیت‌ها: پارک چانیول/بیون بکهیون ▪︎▪︎▪︎نویسنده: Jaya ▪︎▪︎▪...
223K 18.9K 40
پسری که عاشق ممنوعه ترین فرد زندگیش بود... عشق ممنوعه جونگوک به همسر خواهرش تهیونگ که از قضا سرهنگ بود چی میشه اگه جونگکوک نتونه جلوی احساساتش رو بگ...