لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.
همراه چانیول وارد سالن شد و بلافاصله متوجه سوهو شد که کنار یک سری افراد ایستاده بود و مشغول حرف زدن با شخصی بود. وقتی متوجه ییبو و چانیول شد به سمتشون رفت و لبخندی بهشون زد.
سوهو: چطورین پسرا؟
ییبو کمی از رفتار سوهو متعجب شد، اون جوری رفتار میکرد انگار کسی که دیشب سرش داد کشیده بود و باهاش بد برخورد کرده بود اون نبود. فکر میکرد ممکنه باهاش سرسنگین رفتار کنه.
همین باعث شده بود بیشتر بخاطر رفتار بچگونه و عصبانیت بیخودش شرمنده بشه، اون همیشه علاقانه فکر میکرد و میدونست سوهو بخاطر بیدار کردن حس رقابت درونش، اون رو با ژان مقایسه میکنه.
شاید اگه با کس دیگهای مقایسه میشد انقدر اذیت نمیشد ولی اون لعنتی بدجور روی مخش رژه میرفت.
رفتار مهربون و حمایتگر سوهو همیشه شگفت زدهاش میکرد ولی تغییری توی چهرهاش ایجاد نکرد و فقط لبخند کوچیکی روی لبش نشوند.
_خوبم گه، توهم اومدی روی افراد نظارت کنی؟
سوهو سرش رو تکون داد.
سوهو: فعلا توی بخش تیراندازی بودن که یه نگاهی بهشون انداختم، میشه گفت تقریبا همشون توی یه سطحن و توانایی هاشون یکیه. ولی دراصل برای تو و چان اومدم
ییبو سوالی نگاهش کرد.
سوهو: که از دیدن پیشرفت هاتون و مبارزهاتون لذت ببرم توله ها، شده من فرصتی رو برای تحسینتون از دست بدم؟
چانیول آروم خندید.
چان: گههه نگو اینطوری پررو میشیم
سوهو: تو یکی از پررو بودن حرف نزن که تو این مورد کسی به گرد پاتم نمیرسه
چان: نه اشتباه نکن گه، یه نگاهی به پسرعموی عزیزت بنداز، اون حرف اولو میزنه، سکوتشو نبین من میدونم این توله شیر چه موزماریه، تقصیر توعه اینقدر لوسش کرد....اای..
قبل اینکه جملهاش تموم بشه ییبو ضربهی محکمی رو هدیهی باسنش کرد و همونجور که دندوناش رو، روی هم میسایید و در تلاش بود صداش بالا نره با لحن حرصیای گفت:
_ توله شیر و کوفت، مردک دراز
سوهو قبل اینکه اونا عین دوتا پسربچه بیفتن به جون هم دستشون رو گرفت و به سمت وسط سالن برد.
سوهو: بس کنید شما دوتاهم، انقدر نپرین به هم...کار دارین مثل اینکه....
توی کسری از ثانیه حالت چهرهاشون تغییر کرد و دوباره جلد همیشگی شون رو روی خودشون کشیدن. بعد نگاه اجمالیای که به افراد اونجا انداختن، چانیول شروع کرد به حرف زدن:
چان: خب فکر نکنم نیازی به توضیحات من باشه، خودتون میدونید قبل اینکه به عنوان محافظ انتخاب بشید باید تمام مهارت هاتونو بهمون نشون بدید تا توانایی هاتون رو بسنجیم. اول همهی شما ۱۴نفر، باهم مبارزه میکنید، ۷ نفر باقی مونده که زنده موندن دوباره باهم مبارزه میکنن، ولی این بار جدی تر روی حرکاتتون فوکوس میکنیم. مرحله بعد ۴ نفری که بازم تونستن موفق بشن، توسط خودمون امتحان میشن، تا مهارت هاشون تایید بشه. یادتون باشه این یه تمرین نمایشی نیست، یک مبارزه واقعیه. برید ببینم چیکار میکنید
همشون یکصدا چشمی گفتن و بعد تعویض لباس هاشون، مبارزه شروع شد. مدتی از مبارزه گذشت، هرکدوم از افراد که شکست میخوردن، با شلیک گلوله، توسط همون فرد پیروز کشته میشدن.
شاید بی رحمانه به نظر میرسید ولی اون ها اینجا و افراد رو دیده بودن، پس نباید زنده میموندن. چانیول وقتی متوجه شد ۷ نفر از افراد موندن، مرحلهی بعدی مبارزه رو اعلام کرد:
چان: خب الان از بین افرادی که من انتخاب میکنم دو به دو باهم مبارزه میکنید
چانیول که تا اون لحظه به همراه ییبو افراد با مهارت بالاتر رو از افراد ضعیف تر توی دو گروه متمایز از هم قرار داده بودن، اول هریک از افراد ضعیف تر رو درمقابل قوی ها قرار دادن. از بین ۷ نفر، ۴ نفر قوی و ۳ نفر مهارت های ضعیف تری نسبت به بقیه داشتن.
بعد از اینکه چانیول هرکدوم از کسانی که قرار بود باهم مبارزه کنن رو انتخاب کرد، این بار اون دو نفر با جدیت بیشتری مشغول نظارت روی مهارت های اون افراد بودن.
چان: اینطور که معلومه این دفعه افراد توانمندتری رو انتخاب کردن
ییبو که در طول مبارزه، بیشترِ نگاهش روی یکی از افراد بود که مهارت هاش بیشتر از بقیه، توجهاش رو جلب کرده بود، سری به نشونه موافقت با حرف چان تکون داد.
_ ولی بازم نیاز به تمرین دارن، باید آموزششون بدیم
چان: بسپرش به لی
ییبو سری تکون داد و چیزی نگفت. حالا فقط ۵ نفر باقی مونده بودن. ییبو دوباره به اون پسر نگاه کرد. ضربه ها و حملاتش از بقیه قدرت مند تر به نظر میرسید و با مهارت خاصی که داشت موفق شده بود بیشتر افراد اونجا رو شکست بده و حالا اون کسی بود که نفر آخر رو شکست داده بود.
وقتی در آخر ۴ نفر باقی موندن، چانیول با صدای بلندی اتمام مبارزه پرحرارت بینشون رو اعلام کرد. همشون نفس نفس میزدن و از عرق خیس شده بودن.
چان: میرم باهاشون مبارزه کنم
چانیول تیشرتش رو درآورد و خواست سمت رینگ بره که ییبو بازوش رو گرفت و مانعش شد. چانیول نگاه سوالی بهش انداخت.
ییبو با انگشت اشارهاش به یکی از اون افراد اشاره کرد و ازش خواست بیاد پیشش. پسر سریع از رینگ بیرون اومد و روبه روی ییبو وایستاد و کمی به نشونه احترام خم شد.
= با من کار داشتین قربان؟
ییبو سوییشرتش رو درآورد تا بتونه راحت تر مبارزه کنه. بهش نزدیک تر شد.
_ تو استثنائا با من مبارزه میکنی، مهارتات تا اینجا خوب بنظر میومده، ولی حواست باشه الان که تورو به مبارزه طلبیدم هر اشتباه کوچیکی از جانبت، باعث میشه ازت بگذرم. پس همه مهارت هات رو نشونم بده و تلاشتو کن تا خطایی ازت سر نزنه
بدون اینکه به پسر فرصت تجزیه و تحلیل حرف هاش رو بده به سمت رینگ رفت. پسر همچنان با بهت به رو به روش نگاه میکرد، میدونست ییبو، توی کل نایتمر به مهارت های رزمیاش معروفه و الان کسی مثل اون رو به مبارزه طلبیده.
نمیدونست خوشحال باشه یا پا به فرار بزاره، چون با کوچیک ترین اشتباه، تمام تلاش هاش از بین میرفت و شانسش به عنوان محافظ رو از دست میداد. افکارش رو کنار زد، سعی کرد تمرکزش رو حفظ کنه و سریع به سمت رینگ رفت.
نفس عمیقی کشید و وقتی شروع مسابقه اعلام شد هردو طرف به سمت هم خیز برداشتن. ییبو اول آروم پیش میرفت و ضربات و حمله هاش آروم و قابل پیش بینی بود. این کار رو برای این انجام میداد تا پسر رو امتحان کنه و مطمئن بشه هرلحظه آماده حملات قوی تر هست یا نه.
بعد از چند دقیقه که مطمئن شد پسر به اون فضا و ضرباتش عادت کرده، به سمتش خیز برداشت و خیلی یهویی ضربهی غیرمنتظره ای به پهلوش زد تا از شونش بگیره و اون رو زمین بزنه که پسر مانعش شد و حملهاش رو دفع کرد.
لبخند کجی، کنج لباش به نشونه رضایت نشوند که در یک صدم ثانیه ناپدید شد و این بار جدی تر از قبل مبارزه رو ادامه داد.
پسر تمام ضرباتش رو دفع میکرد و دنبال فرصت مناسب برای حمله بود، ولی باید اعتراف میکرد ییبو خیلی سریع و قوی بود. ضربه های پی در پیاش باعث خستگیش شده بود و دفع کردن ضرباتش هرلحظه براش سخت تر میشد.
ییبو که متوجهاش شده بود، فرصت رو برای حمله مناست دید و توی یک حرکت سریع و غیرقابل پیش بینی اون رو زمین زد و خودش هم تقریبا روش خیمه زد.
_ همیشه یادت باشه بهترین روش برای شکست رقیبت، سنجیدن مهارتشه. تو مرحلهی بعد باید در سطح مهارت های خودش باهاش مبارزه کنی تا حملات قوی تر براش دور از انتظار باشه. در آخر تو یک حرکت غیرقابل پیش بینی شکستش بده
بعد اتمام حرف هاش از روش بلند شد و دستش رو گرفت تا اونم بلند شه.
_ قبولی
پسر با خوشحالی ازش تشکر کرد و کمی خم شد.
= خیلی ازتون ممنونم رئیس، مایه افتخارمه که مبارزه با شمارو تجربه کردم
_ اسمت چیه؟
= جینیونگ
_ مهارت های خوبی داری ولی تا جایی که میتونی باید افزایشش بدی تا اونی که مبارزه رو تحت کنترل خودش داره تو باشی. تا جایی که به جای دفاع حمله کنی و زمان مبارزه رو کاهش بدی
جینیونگ: بله متوجه شدم....حتما تمام سعیمو میکنم
ییبو سری تکون داد و دستی به موهای آشفتش کشید و بعد از رینگ بیرون اومد. سمت چانیول و سوهو برگشت. سوهو لبخندی بهش زد و بعد اینکه به بازوش ضربه آرومی زد سوییشرتش رو دستش داد.
سوهو: مثل همیشه عالی بودی پسر، تو بهترینی توی مبارزه میدونی که؟
ییبو در جوابش یکی از لبخند های کمیابش رو، روی لب هاش نشوند.
_ ممنونم گه
چان: خب خب وسط بحث عاشقانتون، برید کنار که نوبت منه
این بار ییبو با حالت پوکری نگاهش رو به چانیول داد.
_ نترکی از حسودی نردبون
از اونجایی که میدونست قراره چی بشنوه قبل اینکه چانیول چیزی بگه گفت:
_ توله شیر هم عمته
دوباره به سوهو نگاه کرد، بعد اینکه ازش خداحافظی کرد و گفت میره که چیزی رو چک کنه، از سالن بیرون رفت. وارد اتاقش شد، بطری آبش رو از روی میز برداشت و سر کشید. به برگه های روی میزش که مشخصات اون افراد بود نگاهی انداخت و اونارو تو دستش گرفت.
برگه های مرتبط با اون ۴ پسر انتخاب شده رو از بینشون بیرون کشید و نگاهی به همشون انداخت تا مطمئن بشه مورد مشکوکی بینشون وجود نداره. بعد اینکه چانیول هم مبارزهاش با اون ۳ نفر تموم شد، به اتاق ییبو رفت. ییبو که متوجه حضورش شده بود گفت:
_ مبارزه چطور بود؟ تایید شدن اون سه نفر؟
چان: اره همشون خوب بودن، نقاط قوت و ضعفشونو بهشون گفتم تا فعلا بیشتر آموزش ببین، بعدش میتونن شروع به کار کنن
ییبو سری تکون داد و حرف دیگه ای نزد.
چان: اون چیه تو دستت؟
ییبو که همه برگه هارو چک کرده بود اونارو دست چانیول داد، چانیول نگاهی به اسامی اون افراد انداخت تا تو ذهنش بمونه، بعد با یادآوری چیزی گفت:
چان: راستی چیشد که تصمیم گرفتی با اون پسره مبارزه کنی؟ چه چیز جالبی راجبش وجود داشت؟
_ نه فقط از اول مبارزه مهارت هاش توجهم رو جلب کرده بود، قدرت ضربه هاش، هوشیاریش نسبت به حرکت بعدی رقیب، یا طوری که دنبال بهترین فرصت برای حملهست همشون نسبت به بقیشون بالاتر بود، نیاز بود خودم بسنجمش
چانیول که با حرف هاش موافق بود سرش رو تکون داد.
چان: چطوره از عمو بخوای که بزاره خودت شخصا بهش آموزش بدی؟ میتونه تبدیل بشه به یکی مثل خودت
چیزی که چانیول گفت فکر بدی به نظر نمیرسید، ولی با یادآوری عموش سریع بلند شد.
_ من برم گزارش بدم برگردم
به طرف اتاق عموش رفت و بعد از کسب اجازه وارد اتاق شد.
_ همونطور که ازمون خواستین نظارت روی اون افراد رو انجام دادیم
عموش سری تکون داد.
= کسی هم انتخاب شد؟
ییبو جلو اومد و برگه های مشخصات اون ۴ نفر رو به عموش داد.
_ در کل ۱۴ نفر بودن که بعد مبارزه ۴ نفرشون زنده موندن، در آخر با اونا مبارزه کردیم تا خودمون امتحانشون کنیم
مرد اول نگاهی به اون برگه ها و بعد به ییبو انداخت.
= توهم مبارزه کردی؟
_ بله، با یکیشون
= ازشون راضی بودین؟
_ بله، چانیول با اون 3 نفر دیگه مبارزه کرد و گفت مهارت هاشون خوب بود و بعد اینکه چند دوره آموزش دیدن مطمئن باشین میتونن به خوبی از پس وظایفشون بربیان
عموش سری تکون داد و نفس عمیقی کشید. برگه هارو روی میز گذاشت و بعد نگاهی بهش انداخت.
= خلیه خب، ییبو میدونی که از الان قراره سرت شلوغ تر از قبل بشه، ماموریت های بیشتری قراره بهت سپرده بشه چون رئیس از بین افراد باندمون بیشتر روی تو حساب بار کرده، این مسئلهی کوچیکی نیست ییبو باید جدی بگیریش. حتما شیائو ژان رو تو جشن دیشب ملاقات کردی. اون رقیب بزرگی برات به حساب میاد، حتی رئیس رسیدگی به باند بلک رو به اون و دست راستش سپرده، این نشون میده برای رئیس افراد قابل اعتمادی به حساب میان ولی بعد از اونا تو و چانیول هستین که نظرش رو جلب کردین، پس باید همه تلاشتون رو بکنین
_ ناامیدتون نمیکنیم رئیس
= اینم تا یادم نرفته بهت بگم، اون افرادی که انتخاب کردین قراره از این به بعد افراد معتمد خودت و چانیول باشن، کاملا زیر دستور شمان و میتونین ازشون استفاده کنین، حتی میتونین هرچندتاشونو انتخاب کنین و بهشون آموزش بدین
ییبو با تعجب گفت:
_ هر چهار نفر؟
= اره، مشکلی راجع بهشون وجود داره؟
ییبو سرش رو تکون داد.
_ نه مشکلی نیست، خیلی ممنونم از لطفتون عمو، بهترین استفاده رو ازشون میکنیم
مرد سری تکون داد.
= حالا میتونین برین
ییبو بعد از اینکه تشکر کرد، از اتاق بیرون رفت تا حرف های رد و بدل شده توی اتاق رو به چانیول منتقل کنه.
**************
خب خب خب
این پارت بیشتر با ییبو، چانیول و سوهو آشنا شدید.
دیدید سوهو چقدر خوب رفتار کرد؟
نظرتون راجب جینیونگ چیه؟
فکر میکردید عموش اون ۴ نفر رو زیر دست خود ییبو بذاره؟
فکر میکنید ییبو و چانیول، چطور قراره با ژان و سهون رو به رو بشن؟
فعلا بیاید شرط رو روی ۵۵ کامنت نگه داریم. اگه حمایت ها خوب باشه و کامنتا بالاتر بره، روزهای آپ ۳ روز میشه.