Amigos/ bts groupchat

By Polaroya

30.1K 7.1K 1.8K

چی میشه اگه جیهوپ تصمیم بگیره دوستاشو باهم آشنا کنه؟... (پارت ها کوتاهن) ☁︎اسم آیو: رفقا ☁︎کاپل: تهکوک، یونمی... More

معرفی
📱part 01 ⌨︎︎
📱part 02 ⌨︎︎
📱part 03 ⌨︎︎
📱part 04 ⌨︎︎
📱part 05 ⌨︎︎
📱part 06 ⌨︎︎
📱part 07 ⌨︎︎
📱part 08 ⌨︎︎
📱part 09 ⌨︎︎
📱part 10 ⌨︎︎
📱part 11 ⌨︎︎
📱part 12 ⌨︎︎
📱part 13 ⌨︎︎
📱part 14 ⌨︎︎
📱part 15 ⌨︎︎
📱part 16 ⌨︎︎
📱part 17 ⌨︎︎
📱part 18 ⌨︎︎
📱part 19 ⌨︎︎
📱part 20 ⌨︎︎
📱part 21 ⌨︎︎
📱part 22 ⌨︎︎
📱part 23 ⌨︎︎
📱part 24 ⌨︎︎
📱part 25 ⌨︎︎
📱part 26 ⌨︎︎
📱part 27 ⌨︎︎
📱part 28 ⌨︎︎
📱part 29 ⌨︎︎
📱part 30 ⌨︎︎
📱part 31 ⌨︎︎
📱part 32 ⌨︎︎
📱part 33 ⌨︎︎
📱part 35 ⌨︎︎
📱part 36 ⌨︎︎
📱part 37 ⌨︎︎
📱part 38 ⌨︎︎
📱part 39 ⌨︎︎
📱part 40 ⌨︎︎
📱part 41 ⌨︎︎
📱part 42 ⌨︎︎
📱part 43 ⌨︎︎
📱part 44 ⌨︎︎
📱part 45 ⌨︎︎
📱part 46 ⌨︎︎
📱part 47 ⌨︎︎
📱part 48 ⌨︎︎
📱part 49 ⌨︎︎
📱part 50⌨︎︎
📱part 51 ⌨︎︎
📱part 52 ⌨︎︎
📱part 53 ⌨︎︎
📱part 54 ⌨︎︎
📱part 55 ⌨︎︎
📱part 56 ⌨︎︎
📱part 57 ⌨︎︎
📱part 58 ⌨︎︎
📱part 59 ⌨︎︎
📱part 60 ⌨︎︎
📱part 61 ⌨︎︎
📱part 62 ⌨︎︎
📱part 63 ⌨︎︎
📱part 64 ⌨︎︎
📱part 65 ⌨︎︎
📱part 66 ⌨︎︎
📱part 67 ⌨︎︎
📱part 68 ⌨︎︎
📱part 69 ⌨︎︎
📱part 70 ⌨︎︎
📱part 71 ⌨︎︎
📱part 72 ⌨︎︎
📱part 73 ⌨︎︎
📱part 74 ⌨︎︎
📱part 75 ⌨︎︎
📱part 76 ⌨︎︎

📱part 34 ⌨︎︎

375 94 22
By Polaroya

دو روز بعد~

رفقا:

ته‌ته: D:

هندسام: سلام D:

شوگرکت: هی

چیم‌چیم: سلام

ته‌ته: بچه ها فردا شیش به بعد آزادین؟

شوگرکت: آره

هوپی: آره بیکارم

نامی: آره

ته‌ته: خوبه چون قراره دوست پسرمو ببینین

چیم‌چیم: چی؟

ته‌ته: مینهو بهم گفت قرار بزاریم

شوگرکت‌: چجوری؟

ته‌ته: یه جورایی غیر مستقیم بهش گفتم دوستش دارم، اونم گفت منو دوست داره، و گفت قرار بزاریم

هندسام: خوشحالم برات سوییتی

نامی: توعم اومدی قاطی مرغا

ته‌ته: همه هستین دیگه نه؟

دابل‌بانی: اوه من نمیتونم، تمرین رقص دارم

ته‌ته: ولی مینهو گفت رقص ساعتای شیش تموم میشه

دابل‌بانی: این دفعه ما تو یه تیم نیستیم

هوپی: وای منم یادم رفته بود، منو جونگ کوک باید تمرین کنیم

ته‌ته: اوه باشه.. به هرحال شما دوتا اونو میشناسین

ته‌ته: بقیه، میبینمتون

.

.

.

چت هوپی و دابل‌بانی:

دابل‌بانی: ممنونم کمکم کردی

هوپی: کمترین کاری بود که میتونستم برات کنم

.

.

کوک در حال رقصیدن بود که دید ته وارد استودیو شد، سعی کرد توجه ای نکنه. ولی چشماش ناخوداگاه ته رو از آینه دنبال میکرد.

مینهو نزدیک ته شد و اون رو سمت خودش کشوند. لبهاش رو به آرومی روی لب های ته گذاشت. کوک کامل تکه تکه شدن قلبش رو حس کرد، جیهوپ فهمید.

"هی!! کاراتونو تو استودیو نکنین.. اگه تمرینتو تموم کردی برو بیرون" مینهو با شنیدن حرف جیهوپ، چشماش رو چرخوند و ته قهقه ای کرد.

خیلی زود استودیو رو ترک کردن و کوک و جیهوپ تنها کسایی بودن که داخل استوید موندن.
کوک به رقصیدن ادامه داد، جوری که انگار هرلحظه امکان داشت بیهوش شه.
"یه استراحتی کن، عالی داری انجامش میدی، نیاز نیست انقدر تمرین کنی"

سرش رو به نشونه مخالف تکون داد "نه، شمارش رو هی از دست میدم. باید توی یک تموم شه، و از دو شمرده شه نه همزمان یک و دو"

"این فقط نصف شمارشه، چیز مهمی نیست، وقتی رو صحنه برقصی هیچکس متوجه اش نمیشه" هوپی سعی کرد متقادش کنه.

"متوجه اش شدم هیونگ!!"
"جونگ کوک آروم باش. بشین یه نفس بگیر" به زمین اشاره کرد.

کوک نشست و یکبار دیگه گوشیش رو بیرون کشید و به عکس ها نگاه کرد.
"چرا با خودت اینکارو میکنی؟ چرا هی اون عکسای لعنتی رو میبینی؟"
"چون حتی لحظات ضربان قلبم رو آروم میکنه"
"بس کن کوک بدون اینکه بدونی داری به خودت آسیب میرسونی"

جونگ کوک سرش رو پایین انداخت.

"میدونم باید بکشم کنار، ولی نمیتونم"
"عاشقش نباش، انقدر اینجوری نگاهش نکن، انقدر اینجوری مراقبش نباش، جاش اینکارو برای خودت انجام بده" کنار کوک نشست."اگه منو به عنوان برادر و دوستت میدونی به حرفام گوش بده"

"نمیتونم هیونگ، نمیدونم چجوری عاشقش نباشم، تنها چیزی که درمورد کیم تیهونگ میدونم عشقه"

"برای یه مدت دردناک میشه، ولی تو به دنیا اومدی تا عشق رو پیدا کنی و یه روزی اونو پیدا میکنی. اگه اینطوری نیست پس اون شخص اشتباهیه"

"نمیخوام عاشق یکی دیگه باشم"

"تو عاشقشی.. تو عاشقشی ولی اون الان رفته، اون دوست پسر داره، میدونم دردناکه، تو خودت نریزش، راه های دیگه ایم هست. فقط اون گوشی لعنتی رو بزار کنار" هوپ با صدایی بغضی گفت.

جونگ کوک با چشمای غمگین و اشک آلود به هوپی نگاه کرد. چیزی درونش ترکید.
"راست میگی، راه های دیگه ای هم برای مقابله باهاش هست" چشمانش رو پاک کرد و از جاش بلند شد.

"بیا بریم یه شب رو به خوبی، بخوابیم"
"باشه" جونگ کوک سری تکون داد.
هردو از هم جدا شدن ولی هوپی میدونست که کوک قرار نیست برگرده خوابگاه.














بین آپ کردن و نکردن گیر کردم... اوضاع خوب نیست و انرژی ها همه افتاده... فقط دلم میخواد بین این همه خبرهای بد برای چند ثانیه حالتون خوب باشه(که البته فیکم داره میره سمت انگست)... دوستتون دارم.. مراقب خودتون باشین
*وی دوباره به سمت توییتر میره

Continue Reading

You'll Also Like

67K 11.1K 21
تهیونگ با تمام وجودش از الفا ها متنفره، اون میدونه که هیچوقت قراره نیست به یکی از اونا اجازه بده تا جفتش بشه. از طرفی تهیونگ عاشق بچه هاست و دلش میخو...
109K 13K 33
"احمق تو پسرعمه منی!" "ولی هیچ پسردایی ای زبونشو تو حلق پسرعمه‌ش فرو نمی‌کنه، هیچ پسردایی لعنتی ای نمی‌تونه تو همون حرکت اول نقطه فاکینگ لذت پسرعمه‌ش...
124K 23.7K 54
+عشق یعنی وقتی یه نفر قلبت و میشکنه و حیرت انگیزه که با قطعه قطعه‌ی قلب شکستت دوستش داری ! جیمین خوناشامی که به عنوان پرستار به عمارت قدرتمند ترین رو...
61.9K 8.1K 15
[complete] - آخه چرا باید جفت من یه پیرمرد پلاسیده باشه. آلفا پسر کوچکتر رو بین خودش و میز کارش قفل می‌کنه و با پوزخند میگه: بابات پیره بچه جون! «اله...