My Alpha Daddies | kookvkook

Autorstwa Violet_kim_writer

98.6K 12.4K 2K

|تکمیل| دستی به سر پسر ترسیده کشید و با خنده به طرف برادرش برگشت. ×جانگکوک نظرت چیه یکم بهش مهلت بدیم؟ +این ح... Więcej

•°•| description |•°•
•°•| Rude kid |•°•
•°•| Neighbours |•°•
•°•| School |•°•
•°•| Heat |•°•
•°•| Omega |•°•
•°•| Guests |•°•
•°•| Night party |•°•
•°•| Exam |•°•
•°•| Squirrel |•°•
•°•| description2 |•°•
•°•| Hybrid |•°•
•°•| Auction |•°•
•°•| Truth |•°•
•°•| Rut |•°•
•°•| Daddies |•°•
•°•| Explanation |•°•
•°•| The yard |•°•
•°•| Silver blue |•°•
•°•| Torture |•°•
•°•| Lara |•°•
•°•| Interview |•°•
•°•| Pairs |•°•
•°•| Mafia |•°•
•°•| Hostage |•°•
•°•| The Hell |•°•
•°•| Help |•°•
•°•| Still alive |•°•
•°•| Love |•°•

•°•| Babe boy |•°•

3.3K 402 118
Autorstwa Violet_kim_writer

ساکت و آروم گوشه ی اتاق نشسته بود و تو خودش جمع شده بود.
نزدیک های غروب بود.
همه جای بدنش درد میکرد.
سینه هاش، گلوش، باسنش و داخلش.
اشک هاش رو با انگشتش پاک کرد و به دیوار و وسایلای وحشتناکش خیره شد.

با صدای باز شدن در، بیشتر تو خودش جمع شد.
با ورود سوزی و پشت سرش جانگکوک اونم با اسلحه ای که روی سر سوزی بود، متعجب سرش رو بالا گرفت.

+با این دختره چه نسبتی داری؟

اما جواب تهیونگ فقط نگاه های نگرانش به سوزی بود.
جانگکوک عصبی تفنگ رو بیشتر به سر سوزی فشرد که دختر از ترس به خودش لرزید.

+اگه اون چیزی باشه که فکر میکنم، میکشمش.

تهیونگ بی هیچ حرفی از جاش بلند شد.
به سمت اونا رفت و اسلحه رو با دستش پس زد و سوزی رو بغل کرد.

جانگکوک متعجب به تهیونگ خیره شد که موهای دختر رو نوازش میکرد.

-نترسونش... بذار بره به کارش برسه.. توضیح میدم...

جانگکوک نفس عمیقی کشید.

+بیرون.

دختر چشمی گفت و بوسه ای روی گونه ی تهیونگ گذاشت و بعد نگران، از اتاق خارج شد.
جانگکوک در رو بست و هیستریک خندید.

+اون الان بوست کرد؟ نکنه دوست دخترته؟

-اون یه امگاست..

+ربطی داره؟ از تو همچین کارایی بعید نیست.

-دوستمه... وقتی تو شهر خودمون دبیرستانی بودم، اون بهترین دوستم بود. اما بعد گفتن دزدیده شده و اینجا پیداش کردم.. لطفا اذیتش نکن..

+هوم... اذیتش نمیکنم.

سیگار رو گوشه ی لباش گذاشت و روشنش کرد.
کامی ازش گرفت و وقتی دود رو بیرون فرستاد گفت:

+خودم خریدمش..دوسال پیش توی مزایده.

-چرا خریدیش.

+به کارگرای جدیدی برای عمارتم نیاز داشتم. و این به تو مربوط نمیشه.

تهیونگ فقط سری تکون داد و به سمت جای قبلیش، گوشه ی اتاق و بین تخت و دیوار نشست و دوباره توی خودش جمع شد.

+پاشو.. غمبرک نگیر.

-چرا باهام اینجوری رفتار میکنین..من میخواستم فرار کنم ولی قرار نبود اینجوری درد داشته باشه.

جانگکوک نزدیکش شد و کنارش نشست.

+حداقل میتونی خوشحال باشی که فرار نکردی.

تهیونگ صورتش رو بالا اورد و به جانگکوک خیره شد.

+چون اونموقع دیگه نفس نمیکشیدی.

تهیونگ حرفی نزد و فقط اشکی از گوشه ی چشمش چکید.

-ای کاش هیچوقت اون بلا رو سر مدرسمون نمیاوردم.
در اون صورت هیچوقت برای مدرسه ی تو به این شهر نمیومدم. هیچوقت نمیدیدمتون و.. هیچوقت از شغلتون باخبر نمیشدم..

+واقعا؟

معلومه که نه..
شاید همه فکر کنن تهیونگ یه سوپر روانی احمقه.
اما امگا دوست داشت همه ی اتفاق ها دوباره بیوفته. شاید فقط از فرار کردنش از خونه و گرفتار شدنش و با خبر شدنش از شغل اون دو نفر راضی نبود.

- من تاحالا هیچ دوست پسر یا دوست دختری نداشتم. همیشه دلم میخواست پاک و سالم بمونم. تا وقتی که جفت واقعیم رو پیدا کنم.. و همه چیزو به اون بدم.

+یعنی برای جفت مقدر شده ات؟

تهیونگ سرش رو تکون داد.

-من به الهه ی ماه باور دارم.. دوست داشتم جفت مقدر شده ام رو پیدا کنم و همه چیزو به اون بدم..

+در این صورت چیزیو از دست ندادی کیم تهیونگ.

تهیونگ متعجب و با کمی شک به جانگکوک خیره شد.

+بیا بریم.

بلند شد و دستش رو زیر زانو ها و سینه ی پسر انداخت و اونو تو بغلش گرفت.

تهیونگ بدون حرف سرش رو روی سینه ی آلفا گذاشت و اجازه داد هرجا که میخواد ببرتش.
از اتاق خارج شدن و بعد از چند دقیقه، جانگکوک ایستاد.

+به اتاقت خوش اومدی.

تهیونگ متعجب سرش رو بالا اورد و به در رو به روش خیره شد.

-اتاق من؟

جانگکوک بدون هیچ حسی تو صورتش تایید کرد و در اتاق رو باز کرد و واردش شد.
تهیونگ متعجب به وسایل ها نگاه میکرد.
میشد گفت اندازه ی اتاق خود جانگکوک بود.
تم نقره ای سیاهی داشت که باعث ذوق تهیونگ میشد.
وقتی بررسی اتاق توسط تهیونگ تموم شد، جانگکوک به ارومی اون رو روی مبل راحتی دراز کرد و روش خیمه زد.

+روز اولی که به اینجا اومدی..بهت گفتم مطیع باش.. تا آسیبی نبینی..

تهیونگ از فاصله ی نزدیک صورت هاشون، خمار بود و حس مالیده شدن شکم جانگکوک به عضوش مستش میکرد.

-گفته بودی..

+پس چرا مطیع نیستی امگای سرکش..؟

تهیونگ از حس لذت بخش عضوش ناله ای کرد و چشماش رو بست و کامل سرش رو روی مبل گذاشت.
کنترل دست جانگکوک بود.

×هی!

با صدای زارت و زورت جونگکوک فضای بینشون بهم خورد و هردو به آلفای شنگولی که شیرموز به دست در اتاق رو بست و نزدیکشون شد خیره شدن.

با دیدن وضعیت تهیونگ و جانگکوک، سوتی زد و شیرموز رو تا ته سر کشید و لیوان رو گوشه ای از میز گذاشت و گفت:

×عالیه! تماشا میکنم.

تهیونگ با حس کشیده شدن دست جانگکوک روی سینه هایی که هنوز کمی زخمی بودن، نالید و خودش رو تکون داد.

-نه.. خواهش میکنم.. نکن..

+هیس... نترس بیبی بوی...

و دستش رو پایین تر و پایین تر برد.
وی لاین شکم پسر رو لمس کرد و لب های سرخ و البالوییش رو اسیر لب های خودش کرد.

جونگکوک از شدت هات بودن صحنه ی رو به روش هیسی کشید و روی صندلی نشست و عضوش رو خارج کرد.

+میخوای خودارضایی کنی؟

×انتظار داری همچین صحنه ای رو از دست بدم؟

اما تهیونگ ترسیده بود و تقلا میکرد تا از دست آلفا فرار کنه.
با حس دست جانگکوک روی عضوش ناله ی کشداری سر داد و بیشتر تقلا کرد.

+مطیع باش امگا!

آلفای جانگکوک غرید و امگای تهیونگ که سرکش شده بود آروم گرفت و خودشو زیر سلطه ی آلفا رها کرد.

تهیونگ مخالف بود اما گرگش بیشتر و بیشتر می خواست.

-نه.. نکن... نه..

جانگکوک طبق عادت هاش لباس های تهیونگ رو تو تن پسر پاره کرد و اون تیکه پارچه های مزاحم رو گوشه ای انداخت.
سرش رو تو گردن پسر فرو برد و مک های عمیقی روی گردنش گذاشت.
تهیونگ چشم هاش رو بسته بود.

-آهه.. نه.. نکن...

+هوم... هیس..

گردن امگا رو لیسید و با زبونش لاله ی گوش امگا رو بازی داد.

-آهه.. آلفا... تمومش کن..

جانگکوک به سمت نیپل های پسر رفت و زبونش رو روشون کشید که باعث چکیدن پریکام تهیونگ شد.

-آهه... آه..

جانگکوک با نوک زبونش سینه های تهیونگ رو به بازی گرفت و بعد بوسه ی آرومی روشون گذاشت.
با حس دست های تهیونگ که مخالفت میکردن خشن شد و دست هاش رو بالای سرش با تیکه پارچه های لباسش بست.

-نه.. نه... آهههه..

جانگکوک همونطور بوسه هاش رو ادامه داد تا به عضو پسر رسید.
اونو توی دستش گرفت و فشرد که باعث گریه ی دردمند تهیونگ شد.

-نه.. آه... نه...

جانگکوک لبخند بدجنسی زد و روی عضو پسر بوسه ی کوتاه زد و رون سفید و تمیز تهیونگ رو بین لب هاش گرفت که باعث ناله و اعتراض پسر شد.

-آهههه... آلفا... هوممم...

جانگکوک زبونش رو روی ورودی پسر گذاشت که باعث تکون خوردن پسر شد.

-آهه... نه.. نه...

اما دیر شده بود چون زبون سرکش جانگکوک وارد ورودیش شد و لب های الفا ورودیش رو میمکیدن و این باعث شد تهیونگ چشم هاش رو به عقب برگردونه و بخواد بیاد، اما انگشت جونگکوک روی عضوش نشست و این اجازه رو نداد.

+نوچ نوچ

-لطفا... آهه... ددی...

با برخورد نوک زبون جانگکوک با پروستاتش جیغی کشید و باعث شد اشک هاش سرازیر بشه.

+هووف..باشه..

انگشتش رو برداشت و به دیک تهیونگ هندجابی داد که امگا با گریه پاهاش لرزید و کام شد.

جونگکوک خندید و انگشت هاش رو وارد دهن پسر کرد.

×یالا بیکار نمون امگا...

و با دست دیگه اش مشغول هندجاب دادن به دیکش شد.

جانگکوک از ورودی پسر فاصله گرفت و ۳ تا از انگشت هاش رو وارد پسر کرد که باعث جیغش شد.

-درد میکنههه... آهههه...

جانگکوک اسپنکی به پسر زد و به جونگکوک اشاره کرد.

+آماده است.

جونگکوک باشه ای گفت و خیلی خشن، تهیونگ رو بلند کرد و خودش روی مبل دراز کشید و امگا رو به کمر روی خودش خوابوند..

-هی... هی... شما که... نمیخواین... آهههه

با ورود دیک جونگکوک داخل ورودیش نالید و لب هاش رو گاز گرفت.
اما این همه اش نبود نه؟
جانگکوک هم خودش رو روی ورودی پسر تنظیم کرد.

تهیونگ جیغ کشید.

-نه من نمیتونم هردوشون رو تحمل کنم.. نه...لطفا...آهههههههه نههههههه!

جانگکوک کمی به کمرش فشار اورد و عضوش رو وارد سوراخ پسر کرد و اه غلیظی کشید.
بهرحال الان مهم نبود اگه تهیونگ واقعا پاره میشد.
مهم بود؟

تهیونگ اما جیغ میزد و گریه میکرد.

-نهههه درد میکنههههه...

×هیس... عادت میکنی..

به ارومی گفت و فک پسر رو بوسید و مک زد و حواس تهیونگ رو از دردش پرت کرد.

تهیونگ بیحال بدنش رو شل کرد.
با حس تکون خوردن عضو جونگکوک، ناله اش با ناله ی اون دو یکی شد.
جانگکوک از کشیده شدن عضو برادرش روی عضو خودش، داخل اون حفره ی تنگ احساس لذت میکرد.
و تهیونگ از حس پر شدنش راضی بود. با وجود دردی که داشت ولی تریسام بی دی اس امشون باعث میشد بخواد کام کنه.

با اشاره ی جونگکوک، برادرش اوکی ای گفت و همزمان هردو شروع به ضربه زدن داخل حفره ی  تهیونگ کردن.
پسر غرق شهوت شده بود و امگای درونش اونو به کنترل گرفته بود و با هر ضربه ناله میکرد.

-آهه.. آهه... آهه.. اومم آهه... سریعتر... آهه فاک..

چشماش از شدت درد و لذت بسته شد و جونگکوک و جانگکوک خشن تر از قبل داخل حفره اش ضربه میزدن.

با حس برخورد دو عضو به پروستاتش سرش رو بالا گرفت و صداش از کنترل خارج شد.

-آهههه آهههه فاکککک بیشتر.. بیشتررر... آهههههههه

سرش رو به سینه ی جونگکوک کوبید و منتظر کام شدنش شد.
چشم هاش از لذت بالا رفته بودن و دهنش فقط برای ناله تکون میخورد.

دیکش با هر ضربه ی آلفا ها بالا و پایین میشد و بلاخره با ناله ی کشداری که بیشتر شبیه جیغ بود، همزمان با آلفاها کام کرد و سوارخش منقبض و دور دیک آلفاها تنگ شد.

+فاک.. دردم گرفت..

عضوش رو بیرون کشید و جونگکوک هم خودش رو از تهیونگ بیرون اورد.

+فاک...

×شت.. این فوق العاده ترین رابطه ای بود که داشتم.

امگا هنوز تو لذت غرق بود.
تاحالا اینجوری به کام نرسیده بود و الان جز نفس نفس زدن کاری نمیتونست بکنه.

-من...گرسنمه..

+قبلش باید بری حموم.. بلند شو..

تهیونگ رو بلند کرد.

-اما.. انرژی ندارم..

خب راست میگفت.
اون بدبخت یه روز تمام تو یه اتاق کثیف زندانی بود و حتی لب به نون و اب نزده بود و الان کام شده بود و با دوتا دیک کرده بودنش.

+بیا اینجا..

تهیونگ رو تو بغل گرفت و به جونگکوک اشاره کرد.

+میای؟

×نه. میرم اتاق خودم.

خمیازه ای کشید و بعد از درست کردن سر و وضعش لیوان شیرموزش رو برداشت و بیرون رفت.

جانگکوک شونه ای بالا انداخت و به طرف حموم اتاق رفت.
تهیونگ خوشحال بود که خودش اتاق داشت.
میتونست اینجا حموم کنه و راحت باشه و حتی تلوزیون ببینه.

جانگکوک اونو توی وان گذاشت و بعد از تنظیم آب و برداشتن شامپوهای مورد نظرش، لباس هاش رو در اورد و پشت تهیونگ نشست و مشغول خیس کردن موهای پسر و ماساژ دادنشون با شامپو شد.

تهیونگ از حس گرمای لذت بخش و دست های جانگکوک، سرش رو به سینه ی آلفا تکیه داد و به آرومی چشم هاش رو بست.
جانگکوک؟
اون هم میدونست که پسر لبخندش رو نمیبینه.
پس لبخندی زده بود و مثل یه جفت خوب امگا رو تمیز میکرد.
با اینکه جفتش نبود.. اما بهرحال حس خوبی بهش میداد.

بعد از شستن و آبکشی کردن موهای پسر، بوسه ای روی شونه ی خیسش گذاشت و بعد از شستن بدنش، اونو حوله پیچ روی صندلی نشوند.
از وان بیرون اومد و لخت جلوی چشم های تهیونگ زیر دوش ایستاد و حموم کرد.

تهیونگ با چشم های خمار از تاثیر گرما، به سیکس پک ها و عضله های دست جانگکوک خیره شد.
که چطور قطره های آب از چونه ی خوش فرمش روی بدن بی نقصش و بعد..
لب هاش رو گاز گرفت و چشم هاش رو درویش کرد.

+خب بریم.

جانگکوک حوله رو دور کمرش محکم کرد و بعد، با تهیونگ از حموم خارج شد.

امگا روی تخت جدید دونفره و نرمش نشست و به جانگکوک که به سمت میز آینه ای میرفت نگاه کرد.
از داخلش سشوار و برس دراورد و مشغول خشک کردن موهاش شد.
خب هرچی نباشه این با دستور جانگکوک بود که وسیله ها کجا قرار بگیرن.

بعد از خشک کردن موهاش، به سمت تخت تهیونگ رفت و زنگ سبز کنار تخت رو زد که صدای خدمتکار اومد.

*بفرمایید آقای تهیونگ.

و اینجا بود که امگا جا خورد. آقای تهیونگ؟ اونا بهش احترام میذاشتن؟

+من جئون جانگکوکم. یه دست لباس برام بیار اتاقش.

*چشم ارباب.

جانگکوک دکمه ی قرمز رو فشار داد و بعد کنار تهیونگ نشست و بدون حرف حوله اش رو دراورد و با سشوار و برس مشغول خشک کردن سر تهیونگ شد.
موهای آبی نقره ایش رو دوست داشت.
از نظرش به شخصیت امگا میومد.

-اون اقا گفت آقای تهیونگ؟

+اره گفتم هرچی خواستی برات فراهم کنن. میشه گف رییسشون به حساب میای.. فقط هوا برت نداره.

تهیونگ هومی گفت.
با صدای در جانگکوک سشوار رو از موهای خشک شده ی  تهیونگ دور کرد و به سمت در رفت و لباسش رو گرفت و جلوی چشم های امگا پوشید.

-من چی بپوشم؟

+کمدت پر لباسه. اینارم بذار سر جاش. نیم ساعت بعد شام میخوریم.

و بعد رفت.

تهیونگ شونه ای بالا انداخت.
چطور جانگکوک انقدر یهویی باهاش نرم شده بود؟

به سمت کمد رفت و بعد از دیدن انواع لباس های داخلش شلوارک و تیشرت سیاهی برداشت و بعد از پوشیدنشون وسایل رو سر جاش گذاشت و با ذوق مشغول دیدن وسایل اتاقش شد.

.
.
.
.
.

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

گایز یکی به من گفت قلمت بده.
درسته حرفش به سینه های عزیزمه اما به هرحال تاثیر بدی روم گذاشت و تصمیم گرفته بودم هرچی نوشتم پاک کنم.
ولی خب امروز دوباره کامنت هاتون رو خوندم و از تعریفاتون دلگرم شدم.

پس این پارت اضافه هم بابت قدردانی، تقدیم شما.

ووت و کامنت فراموش نشه لاولیا.

این پارت: ۲۲۹۰ کلمه

Czytaj Dalej

To Też Polubisz

138K 21.9K 62
کاپل: کوکمین . . . . ژانر : عاشقانه ، مثبت هجده ، امپرگ ، امگاورس ، درام ، خانوادگی ( اس*مات مثبت ???? داره ) #kookmin: #1 #jimin: #4 # امگاورس: #۱۰...
1.3K 147 12
چشمات رو از من میگیری آبنبات؟ چشمات کیهان منه ، به این کیهان سفر کردم و بعد ..... قلب و روحم رو محکوم به پرستش نگاهت کردم اگر بخوای نگاهت رو از من بگ...
129K 14.9K 34
"احمق تو پسرعمه‌ی منی!" "ولی هیچ پسردایی‌ای زبونشو تو حلق پسرعمه‌ش فرو نمی‌کنه، هیچ پسردایی لعنتی‌ای نمی‌تونه تو همون حرکت اول نقطه‌ی فاکینگ لذت پسرع...
6.1K 969 8
تایم آپ : شنبه ها تهیونگ الفایی که اواخر دهه ی سوم زندگیشه و هنوز جفتشو پیدا نکرده ، اما دقیقا یه روز از روزای عادی زندگیش ، امگاشو میبینه ... یه پسر...