"ugly beta" __chanbaek

By pink_girl_2000

332K 75.6K 11.6K

خلاصه🖋📚: چی میشه اگه بیون بکهیون،خرخون کالج،همون بتای زشت و خود شیفته ای که چانیول ازش متنفره یه روز صبح از... More

part ⁰
part ¹
part ²
part ³
part ⁴
part ⁵
part ⁶
part⁷
part ⁸/¹
part ⁸/²
part ⁹
part ¹⁰
part ¹¹
part ¹²
part ¹³
part ¹⁴
part ¹⁵
part ¹⁶
part ¹⁷
part¹⁸
part ¹⁹
part ²⁰
"characters"
part ²¹
part ²²
part ²³
part ²⁴
part ²⁵
part ²⁶
part ²⁷
part ²⁸
part ²⁹
part ³⁰
part³¹
part ³²
part ³⁴
part ³⁵
part ³⁶
part ³⁷
part³⁸
part ³⁹
part ⁴⁰
part ⁴¹
part ⁴²
part⁴³
part ⁴⁴
part⁴⁵
part⁴⁶
part ⁴⁷
part ⁴⁸
part ⁴⁹
part(last)
meme(fun)

part³³

6.6K 1.3K 290
By pink_girl_2000

(من موزیک بالا رو خیلی دوست دارم😍)
_____________________

بکهیون لپاش گل انداخت.
-چی کار می کنی پارک؟هوس مردن کردی؟
جیغ کشید و چانیول یکی از ابروهاش رو با شیطنت بالا انداخت.
-گفتم که میخوام بخورمت.
نیشخندی زد و لباشو دور دیک کوچیک بکهیون که به شکمش چسبیده بود و ازش پیریکام چکه می کرد چسبوند.

زبونش رو دورش کشید و ناله ی پسر کوچیکتر رو بلند کرد.
-اوه فاک چانیول...
چشماش از لذت چپ شد.
درسته که قبلا هم سکس داشت اما این اولین باری بود که یه نفر براش دیکش رو ساک می زد.
واقعا که تجربه ی خوبی بود.

با مک محکمی که چانیول به سر دیکش زد لب پایینیش رو با دندون محکم گاز گرفت.
لعنت بهش...
خیلی خوب و لذتش از توان بکهیون بیشتر بود.
چانیول بالزهای بکهیون رو ماساژ داد و با شدت بیشتری
به کارش ادامه.
-اهههه...شت...
امگا ناله ش رو آزاد کرد و آلفا از صداش لذت برد.
-اوه...خیلی خوبه...
با صدای لرزونی گفت و پاهاش شروع به لرزیدن کرد.
بدن اینکه خبر بده کامش رو تو دهن چانیول خالی کرد و صورت پسر بزرگتر با انزجار جمع شد.
مایع توی دهنش با چندش روی زمین خالی کرد و چشم غره ی که به بکهیون رفت.

-حداقل قبل از اومدنت یه چیزی می گفتی بک.
بکهیون با پر رویی چشماش رو چرخوند.
-حالا مگه چی شده؟فقط یکم کام بود دیگه!ازش لذت ببر...
با موج شدیدی از لذت که توی بدنش حرفش قطع شد و نفس تو گلوش گیر کرد.
لعنتی...
حالش خیلی بدتر شده بود،دمای بدنش نسبت به قبل چند درجه بالاتر رفته بود و روان کننده ی بیشتری از حفره ش ترشح می شد.
مثل اینکه اون یه پیش زمینه بود و هیت کوفتیش تازه از الان داشت شروع می شد.
فاک...

فاک به کارما...

اون جنده ی عقده ای حتی اجازه نداده بود حرفش کامل از دهنش دربیاد که با یه لبخند ملیح خود نمایی کرده بود.
-پارک...اههه...
بکهیون با صدای لرزونی آلفا که با نگرانی نگاش می
کرد رو صدا زد.
-چی شده؟حالت خوب نیست؟
چانیول پرسید اما با شدت گرفتن فرمونای امگا زیر بینیش جوابش رو گرفت.
نفس عمیقی کشید،رایحه ی شیرین امگا رو وارد ریه
هاش کرد و به خاطر شدتش به سرفه افتاد.
فرمونای بکهیون تو عمارت خانواده ی هان هم زیاد و دیکش رو سخت کرده بوداما این...
این واقعا غیر قابل مقاومت بود و غریزش رو بیدار می کرد.

-چانیول... بدنم داره میسوزه...
بکهیون با چشمای اشکی پاپی شکل و مظلومش که اصلا بهش نمیومد تو چشمای مشکی رنگش خیره شد و لبای صورتی رنگش که به خاطر بوسه چند دقیقه ی قبلشون ورم کرده بود رو روی هم فشار داد و برای خنک کردن خودش دستش رو روی بدن برهنه ی خیس از عرقش کشید.

چانیول آب دهنش رو قورت داد و لبش رو با زبونش
خیس کرد.
- درد می کنه...
امگا به خودش گفت و اما صدای شکسته اش از گوش آلفا دور نموند.
تو چشمای چانیول که کنار تخت ایستاده بود،دیکش سخت تر از قبل شده بود و جلوی باکسرش با پیرکام خیس کرده بود،زل زد و بدون هیچ خجالتی دیکش رو تو دستای کوچکیش گرفت و سرعت بالا و پایینش کرد.
-اههههه...

چانیول لپش رو از داخل گاز گرفت و بکهیون خودش رو بهش نزدیکتر کرد.
یه ناله ی دیگه کرد و به شکم چرخید و پاهاش رو جمع کرد.
-دیکم درد می کنه اما پشتم...یعنی...باسنم...
کلمات رو زیر لب پشت سرم چید و باسنش رو برای
دسترسی بیشتر بالاتر اورد.
به چانیول که بی حرکت با شهوت چشماش رو به باسنش دوخته بود نگاهی انداخت و با انگشتاش حفره ی پشتش رو لمس کرد.
خیس و دردناک بود.
باید پرش می کرد تا شاید این درد رو خاتمه می داد.
یکی از انگشتاش رو وارد کرد و چرخوند هنوز دومی رو وارد نکرده بود که چانیول مچ دستش رو گرفت و از باسنش فاصله شد.

_چانیولا...
با ناله اسم آلفا رو صدا کرد و دست دیگش رو به سمت باسنش حرکت داد اما اون یکی هم اسیر انگشتای قوی پسر بزرگتر که با یه نگاه نامفهوم نگاش می کرد،شد.
-درد می کنه باید...
آلفا چرخوندش و نذاشت حرفش رو کامل بزنه.
-بکهیون...می دونی داری با خودم و خودت چیکار می کنی؟
با صدای خشدار چانیول و صورت جذابش که یه اخم کوچیک بین ابروهاش نشسته بود،اسلیک بیشتری از
سوراخ امگا خارج شد.
نگاه بکهیون از صورت آلفا به سیکس پک براقش سر
خورد و برای لمس کردنش دستش رو دراز کرد اما با
خیمه زدن چانیول روش،موفق نشد.

-بکهیون...باید باهات چیکار کنم که بعدا به خاطرش
پشیمون نشی و زنده ام بذاری؟
پرسید اما فقط یه بوسه خیس از طرف پسر مو
نقره ای دریافت کرد.
-متاسفم بکهیون اما...تقصیر خودته.
گفت و لباش رو به گردن بدون مارک بکهیون چسبوند.
پوست سفیدش رو مک زد و لباش رو به پایین
حرکت داد،زبونش رو به ترقوه اش کشید و یکی از نیپل های حساسش رو مک زد،نیپل دیگش رو لمس کرد،کشید و صداش رو بلندتر کرد.

-چانیول...
چانیول با یه نیشخند کوچیک دیک بکهیون رو توی دستش گرفت،سرش رو فشار داد.
بدون اینکه نیشخندش از روی صورتش پاک بشه لپای باسن امگا رو تو دستش گرفت،از هم فاصله شون داد و به سوراخ خیسش که نبض می زد نگاه کرد.
با حوصله انگشتش رو دورش کشید.
-خیلی خوشگله...
گفت و لبش رو زبون زد.
-ازش خوشت میاد؟
بکهیون با یه لبخند محو پرسید و چانیول سرش رو بالا و پایین کرد.

-اینقدر که دلم می خواد بخورمش.
گفت و بزاق دهنش رو محکم قورت داد.
رون های تپل بکهیون رو روی شونه هاش گذاشت و
زبونش رو روی سوراخش کشید.
-اوه فاک...زبونت...
بکهیون نالید و چانیول شروع به لیس زدن اسلیکش کرد.
لعنتی...
مثل خودش شیرین به نظر می رسید و مزه ی توت
فرنگی می داد.

زبونش رو وارد سوراخش کرد و بکهیون به ناخن هاش رو تو کمرش فرو کرد.
با شدت بیشتری سوراخش رو خورد و امگا رو برای بار دوم توی اون ساعت ارضا کرد.
-خیلی...خوب بود،تو واقعا توی اینکار عالی هستی.
بکهیون ازش تعریف کرد و چانیول یه لبخند روی لبهاش نشست.
خودش هم می دونست که توی سکس رو دست
نداره،بارها امگاهایی که باهاشون خوابیده بود بهش گفته بودن اما شنیدنش از زبون بکهیون یه مزه ی دیگه داشت.

-من بازم...بازم میخوام...
بکهیون که هنوز پنج دقیقه هم از ارگاسمش نگذشته بود به چانیول گفت و ابروهای آلفا بالا پرید.
-بیشتر...یه چیز بیشتر میخوام.
بکهیون بدون اینکه متوجه باشه برای چه چیزی التماس می کنه،گفت و لباس چانیول رو تو دستش چنگ زد.
_درد دارم...
گفت و گونه ی سرخ و تبدارش رو به ملافه سفید رنگ
تخت که با کامش کثیف شده بود،چسبوند.

-نگران نباش،بهت گفتم که کمکت می کنم،بک.
چانیول باکسرشو پایین کشید و روی زمین انداخت.
دستش رو چند بار در طول دیکش بالا و پایین کرد و چشمای بکهیون درشت شد.
-بزرگه،نه؟
با یه لبخند کج پرسید و بکهیون ساکت به پایین تنه اش خیره موند.
-شاید اولش درد داشته باشه اما بعدش فقط لذت میبری.
چانیول به بکهیون اطلاع داد.

_چی؟
بکهیون با گیجی به آلفا زل زد و چانیول دو طرف کمر باریکش با دستای بزرگش گرفت.
-میخوام سوراختو با دیکم پر کنم بک...
گفت و بدن امگا رو یکم بالاتر اورد.
دیکش رو مقابل سوراخش قرار داد،با انگشت یکم از
اسلیکش رو جمع کرد،روش کشید و آروم آروم داخلش فشارش داد.
تنگ،خیس و گرم...
لعنتی،عالی بود.

-گایدمت...درد می کنه...
بکهیون فحش داد.
آلفا خم شد و لباش رو به لبای صورتی رنگش متصل
کرد.
-می دونم بک...قول میدم که خیلی زود دردش از بین میره.
بین بوسه شون گفت و بعد از چند ثانیه شروع به فک دادنش کرد.

به صورت در هم بکهیون نگاه کرد و سعی کرد
پروستاتش رو پیدا کنه.
-اوه...
بکهیون دهنش باز موند.
با ضربه ی دیگه چانیول توی چشماش بیشتر از قبل اشک جمع شد و صدای ناله هاش بلند شد.
-پروستاتت رو پیدا کردم...نه؟
بکهیون در جواب چانیول سرشو بالا و پایین کرد و
ضربه های پی در پی آلفا که به حساس ترین نقطه ی
بدنش برخورد می کرد به کام نزدیک تر شد،کمر چانیول رو چنگ زد و با فشار روی شکمش خالی شد.

-خیلی خوبه...
بکهیون که از لذت تو آسمون به سر میبرد زیر لب گفت و چانیول یه بوسه ی دیگه روی لبهاش گذاشت.
-باهات موافقم.
گفت و خودش خودش رو داخل امگا خالی کرد.
بی اهمیت به مغزش که جیغ می کشید و نه می گفت، گردن بکهیون که خودش یه لاوبایت روش گذاشته بود رو لیس زد و دندونای نیشش رو داخل فرو کرد،اونو مارک کرد و بدون اینکه هر دوشون متوجه باشن با همدیگه میت شدن.

دندونای نیشش رو از گردنش بیرون کشید،زخمش رو لیس زد و با غرور به مارکش نگاه کرد.
خیلی خوشگل به نظر می رسید.
شاید توی این لحظه احساس غرور داشت اما وقتی
بکهیون هیتش به پایان می رسید و متوجه ی اتفاقی که بینشون افتاده بود می شد،بدون تردید گردنش رو زیر تیغ گیوتین می ذاشت و اشتباهش رو بهش یاداوری می کرد.

اون حتی کاندوم که برای محض اطمینان همیشه توی کشوی عسلی کنار نگه می داشت رو هم فراموش کرده و اسپرمش رو توی بکهیون خالی و اون رو تو روز اول هیتش ناتش کرده بود.
چه اشتباه بزرگی...
بکهیون قطعا اونو زنده نمی ذاشت.
بهتر بود تا دیر نشده جونش رو برمیداشت و از کشور فرار می کرد یا از همین حالا خودش رو برای مراسم
ختمش و رفتن به زندگی بعد از مرگش آماده می کرد.

⚘❤⚘❤⚘❤⚘❤⚘

دو سورا دست به سینه به قاب عکسی که از
شیومین و خانواده ش روی میز گذاشته شده بود با دقت خیره شد.
-این باید برادرت جونگین باشه،درست نمی گم؟
به پسر برنزه ی تو عکس که یه لبخند جذاب روی لب داشت و با کت و شلوار مشکی رنگ پشت مرد میانسالی ایستاده بود،اشاره کرد و از شیومین که لب هاش رو محکم روی هم فشار می داد پرسید.

-چی؟تو برادر منو میشناسی؟چرا توی زندگی شخصیم سرک کشیدی آجوما؟
شیومین اخمی کرد و از پشت میزش بلند شد.
-شاید باورت نشه اما قبل از اینکه با تو آشنا بشم برادرت رو شناختم،واقعا که خیلی روی مخه و لیاقت اونو نداره...
دو سورا گفت و به جونگین توی عکس چپ چپ نگاه کرد.

-چی داری میگی؟لیاقت کی رو نداره؟
شیومین سوال کرد و زن با یه لبخند به سمتش برگشت.
-فعلا مهم نیست...
روی یکی از مبل های قهوی رنگ دفتر نشست.
-اما وقتی که مجازاتش کردم متوجه می شی.
با خودش گفت و یه شکلات از توی ظرف شیشه ای روی میز برداشت.

شیومین به دیوار تکیه داد.
-چرا اینجایی آجوما؟اینجا دفتر کارمه،ممکنه
خانواده م متوجه بشن...
مکثی کرد روی مبل دو نفره ی رو به روی زن نشست.
-اصلا آدرس اینجا رو از کجا اوردی؟یادم نمیاد که حرفی از محل کارم بهت زده باشم.
دو سورا چرخی به چشماش داد.
-شیومین شی،چرا به این مسائل حاشیه ای اهمیت
میدی؟من حرفای مهم تری دارم که بزنم.
گفت و یه شکلات دیگه از توی ظرف برداشت.

-چی میخوای بگی که تا اینجا اومدی؟
شیومین به عقب تکیه داد و پاهاش رو روی هم انداخت.
-میخوام بگم نقشه عوض شد...کارها رو یکم سریعتر
انجام میدیم.
همونطور که با پوست شکلات بازی می کرد،گفت و
نگاهی به قیافه ی متعجب شیومین انداخت.
-منظورت چیه؟تو هنوز حتی اون نقشه ی کوفتی رو
نگفتی!
شیومین با صدای بلندی به زن پرید و دو سورا با بی
حوصلگی نفسش رو به بیرون فوت کرد.
-تو کاری به نقشه نداشتن فقط وظیفه ت رو انجام بده و مردی که دوستش داری رو مال خودت کن.
موهاش رو پشت شونه ش زد و کفش پاشنه دارش که پشت پاش رو میزد رو دراورد و با دست پای دردناکش رو ماساژ داد.

-وظیفه ام؟اینکه چانیول رو اغوا کنم؟فکر کردی تا حالا براش تلاش نکردم؟!
شیومین به زن که همچنان پاش رو ماساژ می داد گفت و دندوناش رو بهم فشرد.
-اون منو نمی خواد و منم دارم...کم کم بیخیالش میشم.

زن صورتش در هم رفت و تیز بهش زل زد.
-میخوای به همین سادگی بیخیال عشقت بشی و بذاری اون پسر مال اونو مال خودش کنه؟احمقی؟چرا برای چیزی که میخوای نمی جنگی؟
به پسر امگا توپید و سرش رو با تاسف تکون داد.

-اتفاقا چون احمق نیستم میخوام اینکار رو کنم...مهم نیست چه کار کنم،به هر حال اون حتی منو نمی بینه و ذره ای اهمیت نمیده...
نباید جلوی این زن میشکست.
بغض گلوشو خورد و ادامه داد.
-من فقط برادر بهترین دوستشم،نه امگایی که می تونه جفت آینده اش باشه...هر چقدر سخت باشه باید... باید ازش دست بکشم.
اشکاش رو عقب زد و لبش رو داخل دهنش جمع کرد.

-می خوای از عشق یه طرفت دست بکشی...اما
نقشه مون چی؟
شیومین جوابش رو نداد.
-این فقط یه اغوا کردن ساده نیست،من می دونم چی کار کنی و بهت کمک می کنم تا به کسی که مدت هاست میخوای برسی...بهش فکر کن و...
امگا کوچیکتر حرفش رو قطع کرد.
-نه من تصمیمم رو گرفتم...شاید برادرم به نظر احمق برسه اما یه روز بهم گفت که اون بیرون یه نفر هست که مناسب منه،کسی که عاشق من میشه،فقط کافیه نگاهم رو از روی چانیول بردارم و با بقیه ارتباط برقرار کنم...منم میخوام به توصیه اش عمل کنم.
با قاطعیت گفت و دو سورا رو عصبانی کرد.

-پس اون نقشه ی فاکی چی میشه؟
داد زد و شیومین توی چشماش زل زد.
-میخوام کنار بکشم...نمی دونم از جدا کردن اون دو نفر چی گیرت میاد اما تو هم بهتره تا دیر نشده تمومش کنی.
دو سورا دستش رو روی میز کوبید.
-آجوما داری چیکار می کنی؟
-خفه شو،خفه شو،خفه شو...
فریاد زد و ظرف شکلات ها رو روی زمین کوبید و با
صدای شکستنش پسر امگا جا خورد و ایستاد.
-آجوما عقلت رو از دست دادی؟این چه کاریه که کردی!

-دهنت رو ببند!
دو سورا جیغ کشید و به شیومین حمله کرد.
-آقای کیم؟!اتفاقی افتاده؟
منشی بیون که رنگ از صورتش پریده بود و به رئیسش که یقه ی لباسش زن میانسال گرفته بود،خیره شد و با نگرانی پرسید.

_اگه مشکلی پیش اومده میخواید حراست رو خبر کنم؟
شیومین لباسش رو از دست زن میانسال به زور جدا کرد.
-خانم بیون صبر کنید اگه این آجوما از اینجا نرفتند
صداشون کن.
به منشی بتاش دستور داد و یه قدم از دو سورا فاصله گرفت.
-بهتره زودتر اینجا رو ترک کنی...دیگه نمی خوام
نزدیکم ببینمت زنیکه ی روانی...حتی حق نداری باهام تماس هم بگیری.
با خشم به دو سورا گفت و پشت میزش نشست.
دوسورا با نفرت بهش زل زد.

-از کاری که کردی پشیمونت می کنم،پسره ی احمق...
زیر لب گفت،به منشی تنه زد و همونطور که از خشم
نفس نفس می زد از چارچوب در عبور کرد.
_آقای کیم،حالتون خوبه؟
بیول پرسید و شیومین سرش رو تکون داد.
-فقط یه لیوان آب برام بیار.
-بله.

هنوز یه قدم برنداشته بود که رئیسش صداش زد.
-خانم بیون پدرم تازه استخدامتون کرده،درسته؟
سوال کرد و دستش رو زیر چونش گذاشت.
-بله آقای کیم.
بیول کوتاه جوابش رو داد و شیومین هومی کشید.
-اگه شغلتونو دوست دارید از اتفاقات امروز نه تنها به پدرم بلکه به هیچکس حرفی نمی زنید.
با لحن تهدید آمیزی گفت و چشمای منشیش گشاد شد.

-خیالتون راحت آقای کیم دهن من بسته می مونه فقط...
مکثی کرد و لبش رو گاز گرفت.
شیومین آهی کشید.
-فقط چی؟
بیول سرش رو با خجالت پایین انداخت.
-من دو تا بچه دارم،کاش حداقل حقوقم بالاتر بود...
با مظلومیت ساختگی که برادرش هم از اون یاد گرفته بود،گفت و لبخندی زد.

-باشه...حقوقت رو بیشتر می کنم تو هم دهنتو بسته نگه دار و اگه هر کدوم از کارمندا متوجه شده بود بگو یکی از سهامدارهای جزئی و ناراضی شرکت بود.
با یه لحن جدی گفت و بیول یه لبخند دندون نما روی لبهاش نشوند.
-خیالتون راحت...
گفت و برای اوردن یه لیوان آب اونجا رو ترک کرد.

___________________________________

2669کلمه تقدیم شما❤

این پارت اسمات داشت و من موقع نوشتنش از خجالت آب شدم 😅🤕
اسمات نوشتن خیلی سخته اونایی بوک اسمات مینویسن واقعا آفرین دارن
به هر حال نمی دونم خوب شده یا نه🤷‍♀️

این پارت ویرایش نشده اگه اشکلات ویرایشی‌دیدید به همین دلیله لطفا به روم نیارید 😁خودم بعدا میخونمش و اگه مشکلی داشت تصیححش می کنم👌

منتظر نظراتتون هستم😍
ووت و کامنت فراموش نشه😉

Continue Reading

You'll Also Like

2K 658 11
⋅⋅⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⊰🥀⊱⋅⋅ فن فیکشن ترجمه ای From Chanyeol | از طرف چانیول کاپل: چانبک ژانر: رمنس، انگست، درام، نامه نگاری نویسنده: @somewhatna...
57.4K 7.5K 38
𓄸 Name: Livid Heart | قلب کبود 𓄸 Genre: Smut, romance, mafia⛓️🚫 𓄸 Main Couple: Vkook 𓄸 Age category: +21⛔ 𓄸 Writer: Jisog 𓄸 Update: Weekly on...
3.2K 572 26
↠𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚: 𝙎𝙚𝙠𝙖𝙞 ( verse ) , 𝘾𝙝𝙖𝙣𝙗𝙖𝙚𝙠 ↠𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚: 𝙊𝙢𝙚𝙜𝙖𝙫𝙚𝙧𝙨𝙚, 𝘿𝙧𝙖𝙢, 𝗥𝗼𝗺𝗮𝗻𝗰e ↠𝙒𝙧𝙞𝙩𝙚𝙧: 𝘾𝙝𝙤𝙮𝙤𝙣𝙜 ↠𝙐...
17.7K 3.8K 8
نام⸙ ͎.: کیم سهون •ژانر⸙ : غمگین / انگست / ددی کینک / درام •کاپل⸙ ͎.: کایهون •نویسنده⸙ ͎.: erwin •روزهای آپ⸙ ͎.: جمعه •رده سنی⸙ ͎.: ... خلاصه⸙ ͎.: ش...