🚦21🚦

557 182 171
                                    

لویی دست لیام و گرفت و نگاهی به صورت زخمیش کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


لویی دست لیام و گرفت و نگاهی به صورت زخمیش کرد

:من خوبم لویی ... زین و هم ببر , بهتره برید وسایل و جمع کنین

:نه امکان نداره , من همینجا پیش تویه احمق نفهم دست و پاچلفتی میمونم ...  فکر نکن چیزی تموم شده , هنوز یه سری حرفا مونده بهت بزنم ... وقتیم خوب شدی یه کتک مفصل پیش من جایزه داری

لویی آهی کشید و دست لیام و ول کرد , شونه های زین و گرفت

:بهتره خشم عاشقانه اتو متوقف کنی , بالا اوضاع اصلا خوب نبود ... بهتره بریم وسایل و جمع کنیم


سباستین که تمام مدت دستاشو پشتش بهم قفل کرده بود نگاهی به زین کرد و سمتش رفت , با گرفتن دست زین با دست دیگه اش روی اون دست بزرگ زد

:عمو لی لی خیلی خوبه لطفا مهربون باش باهاش ... اووم , ما الان باید کیسه ی بار و از دوش هم برداریم ... درست گفتم ?

زین لبخندی زد و سباستین و بلند کرد و تو بغل گرفت

:خدای من ... تقریبا درسته در واقع میگیم , باری رو از دوش برداریم

باستی ابروهاشو بالا برد و به ریش های زین نگاه کرد

:حالا میشه بریم و بار روی دوش پسرارو برداریم ?

:البته ....

برگشت و نگاه معناداری به لیام کرد

:من برمیگردم جناب بتمن

و بعد همراه باستی و لویی از اتاق بیرون اومدن
زین باستی رو زمین نذاشت و همونطور که بغلش بود پله هارو بالا رفت

:اچ اتاق مخصوص داره ? برای درمان مثلا !

زین سرشو تکون داد

:نه , درمانگاه همونیه که دیدی ... مگه چیزی شده ?


:فیلیکس اونو برد تو اتاق و درمورد گلوله ای که خورده حرف زد ... من اونقدر نگران باستی بودم که تومه زیادی نکردم ولی ... اونقدر داغون بود که وقتی حرف میزد هم خونریزی داشت

Driver Where stories live. Discover now