زین که ناخنشو به گوشت رسونده بود هر چند ثانیه یکبار به هری نگاه میکرد
همه ساکت بودن و به هری که روی زمین تو گوشه ی اتاق نشسته بود نگاه میکردنهمینکه در اتاق باز شد و تام وارد اتاق شد هری سرشو بالا گرفت و از جاش بلند شد
:همه ی پسرا اینجان ?
:گفتی لویی رو تو اتاقش نگه دارم و ... یوجین هم نه تلفنشو جواب میده نه پیداش شده
هری پلکاشو بست و آهی کشید , دستاشو رو میز چوبی روبه روش گذاشت و به پسرهاش نگاه کرد
:کامیون محموله تو بزرگراه گرفته شده , زین و تام بی ثمر برگشتن خونه , بولگا زنگ زد و خواست کامیون بار دوم و لیام ببره ... خود بولگا مسیر کامیون زین و تام رو مشخص کرد و در آخر کامیون و گرفتن , ده دقیقه ی پیش زنگ زد و گفت بازی شروع شده , گفت لیام و گرفته و موقعیتشو برام فرستاد , همینطور پسر لویی , سباستین تاملینسون رو هم گرفته و احتمال میدم یوجین رو هم گرفته باشن
آهی کشید
:اگه برم و لیام و نجات بدم سب و میکشن اگه برم و سب و نجات بدم لیام و میکشن
:دو گروه میشیم و همزمان جلو میریم
هری نگاهی به جری کرد کسی که اونقدر عصبی بود که صورتش گُر گرفته بود
:روحی چیزی هستی? همینکه ببیننت یا خطایی ازت سر بزنه جون اونارو به خطر انداختی
جیک از جاش بلند شد
:یکی مثل خودت گریم کن اچ , تا اونا بفهمن تو نیستی ما کارشونو میسازیم
:تو این زمان کم کسی رو با قد و وزن من از کجا میارین , نمیخوام ریسک کنم اگه لو بره ممکنه هردورو بکشه
تام لبشو گاز گرفت و به هری خیره شد انگار اون جمعیت فکر خاصی نداشتن , حتی زین که همیشه ایده های خوبی داشت نمیتونست به چیزی جز لیام فکر کنه
:نمیدونم ایده ی درستیه یا نه ولی یه فکری دارم
همه به هری نگاه کردن
:میریم سراغ بولگا , بجای اینکه با دست و پای شغال در بیفتیم سرشو میزنیم
تام تکیه اشو از دیوار گرفت
YOU ARE READING
Driver
Fanfiction#larry💚💙 #ziam💛❤ ❌COMPLET❌ ژانر :اجتماعی خونه ی من تو خیابون پنجم ویلسونه , همون خونه خرابه هایی که به سختی چند طبقه رو روی هم تحمل میکنن گاهی قبل اینکه سوار ماشین بشم و برم سر کارم به ترک های ریز و درشتش نگاه میکنم و با خودم میگم :اگه تو اینج...