T: گوککک
J:سرم شلوغه سریع بگو
T: واو چه بی ادبانه! ولش جونگ کوک تو یه استودیو نزدیک مدرسه من داره رقص تمرین میکنه!
T: باورت میشه؟! این ینی ممکنه بتونم ببینمش!J: عالیه
T: مشکلی پیش اومده؟
J: چیزی نیست
T: ازم میخوای باور کنم؟
T: پس گوک عاشق لاس زن من کو؟
J: خوشبختانه مرده
T: گوک اینو نگووو
J: ببین من نگرانم و دارم اذیتت میکنم فقط نادیدم بگیر در غیر این صورت ازت عصبانی میشم و اینو نمیخوام
T: چی اینجوریت کرده؟👉👈
J: !تو اصن پیاممو خوندی؟
T: ببخشید الان میرم...
J: متاسفم بیبی بوی... هیونگام منو ناراحت کردن و من الان خیلی ناامید و ناراحتم و الان تورم ناراحت کردم|
J: |متاسفم بیبی بوی... هیونگام منو ناراحت کردن و من الان خیلی ناامی
J: |متاسفم بیب
J: |
J: باشه تا بعد
T: خداحافظ ، دوست دارم
T: |خداحافظ ، دوس
T: خداحافظ
YOU ARE READING
ᴍᴇʀᴄʜ |ᴋᴏᴏᴋᴠ
Fanfictionجونگ کوک یه خواننده سولو موفق با کلی طرفداره و کل زندگیش توی علایقش یعنی خوندن و رقصیدن خلاصه میشه. یه شب توی کافه اتفاقی یکی از همین طرفدارا ، یه پسر کیوت و خوشگل رو با سوییشرت خودش میبینه و تصمیم میگیره بهش شماره بده au/text/comedy ×من نیازی به نق...