part20

1.8K 175 31
                                    

به سمت ماشین رفت و در عقب و باز کرد که دید تهیونگ ام عقبه چشماش و دهنش شبیه او (o) شد وقتی دید که صندلی پشت و صندلی جلو رو از هم جدا کرده بودن و  پوشوندع بودن و تنها راه ارتباطی یه پنجره کوچولوعع که اونم بستس ، سوار ماشین شدو از تهیونگ پرسید
-ته ته چرا اینجارو جدا کردین؟
تهیونگ لبخند خبیثی زد
+خب شاید من با بیبیم کارایه خصوصی داشته باشم جکسون که نباید ببینه
کوک لباشو گاز گرفت و آهانی گفت کمی از مسیر‌ گذشته بود که با حرفی که تهیونگ زد کم مونده بود فکش به زمین برخورد کنه
+بیبی ، میخام خودتو لمس کنی
کوک با تته پته ای ک نمی‌تونست کنترلش کنه گفت
-چ ..چ.. چ ..چیکا چیکار کنم ؟
تهیونگ با قیافه متعجب ساختگی نگاش کرد
+انقد عجیب بود؟!
کوک فقط نگاهش کرد و حرفی نزد، نمیدونست که باید اطاعت کنه یا نه ، میترسید که اگه سرپیچی کنه بازم اون روی جدید  تهیونگ و ببینه ، که خب تفکرشم درست بود چون تهیونگ یقشو گرفت و تو صورتش غرید
+فقط کاری که میگم و بکن
و بعدش ولش کرد و با یه لبخند منتظر به کوک نگاه کرد
کوک دیگ وقت و تلف نکرد و با کمی خجالت زیپ شلوارشو باز کرد و از روی باکسر شروع کرد به کشیدن دستش روی دیکش که مساوی بود با آه کشیدن خیلی ضعیفی ، بعد از چند بار بالا پایین کردن دستش دیکش تقریبن هارد شد که تهیونگ بهش دستور داد که اونو از تو باکسر در بیاره
کوک شلوارو باکسرشو تا زانو هاش پایین کشید و دیکش و تو دستش گرفت و سرشو به عقب پرتاب کرد ، دستشو دور دیکش حلقه کرده بودو وقتی به کلاهک دیکش نزدیک میشد حلقه رو سفت تر میکرد که باعث میشد کلاهک دیک صورتیش به قرمز تغییر رنگ بده و تقریباً رو به کبودی بره ، با زبونش لب هاشو تر کرد و لب پایینشو رو به دندون گرفت
تهیونگ با دیدن انگشت کوک که به سمت سوراخش می‌رفت و اونو دورانی روی سوراخش میکشید احساس کرد باکسرش هر لحظه براش تنگ تر میشه پس زیپ شلوارشو باز کردو از لای همون درزی که ایجاد شده بود دیکشو بیرون آورد و شروع کرد به هندجاب دادن ،
کوک با دیدن دیک کینگ سایز تهیونگ احساس کرد که هورنی تر شده و نفساش  سنگین تر شدن ،گوشهاش  داغ کرده بودن و چشماش خمار تر از هر وقتی بود ، با شنیدن صدای ناله مردونه تهیونگ که نشون دهنده کام شدنش بود خودشم ناله ای کرد که بیشتر به هق نزدیک بودو بعدش کام شد .
بی‌حال روی صندلی نشسته بود . تهیونگ دستمالی سمتش گرفت و کوک هم شروع کرد به تمیز کردن خودش ، بعد از اینکه خودشون و تمیز کردن به تهیونگ نگاه کرد که هنوز داشت نفس نفس میزد
+آفرین بیبی ....کارت خوب بود
چشماش و از روی شرم بست و نفس عمیقی کشید ‌
احساس میکرد از شدت خجالت نمیتونه تو چشمایه تهیونگ نگاه کنه ، جق زدن اونم جلوی یکی دیگه حتی تصورش هم  خجالت آوره چه برسه به انجام دادنش ،اما خب نمی‌تونست رو حرف تهیونگ جدید حرفی بزنه ، میترسید ، اون واقعن از این روی تهیونگ میترسید .
وقتی چشماشو باز کرد ماشین هم از حرکت ایستاد ، داشت به این فکر میکرد که جکسون صدای ناله هاشو شنیده ، خب اون الان چجوری باید تو چشمای جکسون نگاه میکرد ؟!!!
تهیونگ از ماشین پیاده شد و در سمت کوک رو باز کرد
+پیاده شو کوک
کوک از ماشین پیاده شد و جکسونو دید ، سرشو پایین انداخت که تهیونگ انگشت اشارشو زیر چونش گذاشت بالا آوردش و اخمی کرد سرشو به کوک نزدیک کرد و خیلی آروم لب زد
+حتی اگه جلوش به فاکم بری حق نداری سرتون بندازی پایین
کوک به نشونه اینکه فهمیده چندبار آروم سرشو بالا پایین کرد و بعدش با تهیونگ به سمت آسانسور حرکت کردن ، دید که جکسون باهاشون همراه نشد خیالش راحت شد که قرار نیست زیاد باهاش رو به رو شه ولی از تهیونگ پرسید
-جکسون نمیاد؟!!!
+نه
سوار آسانسور شدن و تهیونگ دکمه طبقه پنجم رو زد ، وقتی آسانسور شروع به حرکت کرد چنگی به بازوی تهیونگ زدو چشماشو بست ، تهیونگ از حرکتش تکخندی کرد
+میترسی؟
جوابش فقط اهوم لرزونی بود که از کوک شنید واسه پرت کردن حواس کوک گفت
+لرزش صداتو دوست دارم منو یاد وقتایی میندازه که داری کام میشی
کوک یهو چشماشو باز کرد و کلاً آسانسورو از یاد برد و به پرویی تهیونگ که چطور انقد راحت راجب این مسائل حرف میزد فکر میکرد  . جلوی در خونه نامجون بودن که دید تهیونگ چند ضربه به در زد و بعدش رمز و زدو وارد خونه شد ، با چیزی که دید فکش به زمین برخورد کرد ، جین و نامجون و جیمین و یونگی ، ‌انقد همه چی براش گنگ شده بود که حتی نمیدونست باید سلام کنه یا نه و فقط با قیافه متعجب بهشون نگاه میکرد ، تهیونگ هم از اینکه جین و جیمین اونجا بودن تعجب کرده بودو نگاه خیرش روی نامگی بود
نامجون بلاخره سکوت و شکست
_کوک تو با جین و جیمین برو تو اتاق اونا همه چیو برات توضیح میدن (بچه ها همه چی یعنی هرچیزی که شما میدونید از پارت یک تا الان)
و تهیونگ تو ام بیا اینجا تا بهت توضیح بدم که جیمین و جین از کجا فهمیدن ،
کوک با جین و جیمین به سمت اتاق رفت
تهیونگ هم روی مبل رو به رویی نامجون و یونگی نشست و منتظر نگاهشون کرد.
.
.

هردو گروه توضیح هاشونو داده بودن و حالا کنار هم نشسته بودن ، کوک با قیافه ی دلخور اونجا نشسته بود ، اصلن این موضوع که پدر و مادرش چیکار کرده بودن و اون باند چی بوده و تهیونگ الان رئیس اون باند بوده کاری نداشت ، الان فقط داشت به این فکر میکرد که اون تمام مدت به بازی گرفته شده بود نه تنها خودش بلکه جین هیونگشم همینطور بود همشم تقصیر کوک‌ بود  ، حداقل جیمین و یونگی عاشق هم بودن ، حتی جین هیونگش و نامجون هیونگشم همینطور ، نگاهش و به نیم رخ تهیونگ داد و خیره نگاش کرد ، اون که دیوونه تهیونگ بود اما تهیونگ چی ، پوزخندی به سوال تو ذهنش زد ، معلومه که تهیونگ دوستش نداشت ، اصلاً با خودش چی فکر کرده بود که همچین سوالی از خودش پرسید ،
جیمین برای عوض کردن جو با خنده رو به کوک گفت
+ چی شده کوکی نکنه عاشق تهیونگ شدی که اینجوری بهش زل زدی؟!
کوک تلخندی کرد و نگاهش و به جیمین داد
- شاید کی میدونه ؟!!
تهیونگ سمت کوک برگشت و نگاهش کرد ، کوک نمیدونست که با همین جمله ضربان قلب تهیونگ و بالا برده و تهیونگ داره به خودش لعنت می‌فرسته که چقد قلبش بی جنبست که با همون دو جمله اینجوری ذوق کرده
دلش طاقت نیاورد و دستای کوک و گرفت و گرم فشرد کوک نگاهش کرد که دید تهیونگ با لبخند شیرینی داره نگاهش می‌کنه
+ کفتران عاشق اگه لاس زدنتون تموم شد بگم چه اتفاق فاکی داره میوفته ، ایششش
نامجون اینو گفت و جمع به ایش آخرش خندیدن و تهیونگ تازه یادش افتاد که اصلاً چرا اونجان وقتی خندیدنشون تموم شد نامجون شروع کرد به حرف زدن
+ وقتی جکسون ایمیل و نشونم داد به معنای واقعی کلمه پشمام ریخت پس شروع کردم به تحقیق کردن عمقی تر مثل اینکه چون اون ایمیل به اسم تهیونگ بود

Life or slavery ?Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz