⚔️مبارزه بیست و هشتم: یادآوری خاطرات نچندان خوش‌آیند⚔️

Comenzar desde el principio
                                    

بکهیون با دیدن کوکتل هایی با درصد پایین الکل، طوری که انگار یه راهی برای نجات پیدا کرده باشه سمتشون رفت و یکی از اون گیلاس های مخروطی شکل که بلوبری کوچیکی روش بود رو برداشت.

خودش رو با نوشیدن و خوردن مشغول نشون داد تا کسی سمتش نیاد و ازش سوالی نپرسه؛ که به نظر غیر ممکن میومد.

چون اون سه تا به خاطر این که جزو ورزشکار های معروف به حساب میومدن تو چشم بودن و بک هیچ جوره نمیتونست از زیر نگاه هاشون در بره و این معذبش میکرد.

بر خلاف دوتا پسر دیگه که با لبخند با بقیه برخورد میکردن و مشغول گپ زدن بودن اون ترجیح داد یه گوشه بایسته و از بقیه دور باشه.

به اصرار جونگین با یه ماشین اومده بودن و وقتی لحظه اول وارد سالن نسبتا شلوغ که دست کمی از یه دیسکو نداشت شدن، توجه همه رو به خودشون جلب کردن و حتی افرادی که واقعا به یاد نمی‌آورد کی بودن هم طوری صمیمی رفتار میکردن که بک داشت به خودش شک میکرد!

دوران دبیرستان برای بعضی ها آزار دهنده بود و برای بعضیا خیلی خوب و عالی گذشته بود اما برای بک معمولی بود چون نه بچه تو سری خوری بود که کل سال از تحقیر شدن توسط بقیه عذاب بکشه و نه جزو بچه ها قلدر هایی بود که دکمه های پیرهنشون رو باز میذاشتن و با کجکی راه رفتن و پوزخندی گوشه لبشون بقیه رو میترسوندن.

در واقع اکثراً دوسش داشتن و یا حداقل مشکلی باهاش نداشتن، معلم ها هم به خوبی ازش یاد میکردن، به همین دلیل بر خلاف بقیه که الان توی اون جمع در حال تظاهر بودن، اون خودش بود.

وقتی رفتار های چندتا از همکلاسی های سابقش رو میدید به وضوح متوجه میشد که دارن دروغ میگن و تظاهر میکنن که الان از بودن توی اون جمع خوشحالن، چون نیستن.

بعضیا به خاطر یادآوری قلدری هایی که بهشون شده بود و بعضیا چون مجبورن طوری رفتار کنن که انگار زندگی الانشون خیلی خوبه...

و حتی چندتاشون پارتنر ساعتی اجاره کرده بودن تا تنها به نظر نیان!

البته بکهیونم الان که فکر میکرد از بودن توی این جمع خیلی خوشحال نیست ولی دلیلش متفاوت بود...

نه از کسی میترسید و نه از خودش خجالت میکشید...

فقط در و دیوار مدرسه حماقت و بچگی هایی که کرده بود رو به رخش میکشیدن و اعتماد بی جاش رو توی صورتش می‌کوبیدن...

تو همین فکر ها بود که دستی روی شونش نشست و صدای دخترونه‌ای توی گوشش پیچید

⁦⚔️⁩The Condition Of Fight⁦⚔️⁩ |Completed|Donde viven las historias. Descúbrelo ahora