~•38🖤

18 9 6
                                    

🎵: Before you go ( piano version) lewis Capaldi
🖤You can listen on Telegram channel :
Eunoiabook

🎵: Before you go ( piano version) lewis Capaldi 🖤You can listen on Telegram channel :Eunoiabook

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

یک هفته بدون نیکولاس کارلوس سانچز ،مثل تلخی شربت سرما خوردگی تلخ بود .مثل موندن یه بچه ی گرسنه و بی پناه توی برف دردناک بود.لب پنجره ایستادم و باز به بیرون خیره شدم . یه آپارتمان کوچیک طبقه چهارم و فقط من بودم و دنیای خالی باورم نمیشه آدم توی کمتر از ماه می تونه سه بار خونشو عوض کنه ! من حتی وسایل جدید رو نچیده بودم باید برای خودم شغلی پیدا کنم پیت تا ابد نمی تونه خرج منو بده مخصوصا الان که خودش توی وضعیت بدیه.

سم تمام اطلاعات ما رو پاک کرد . همه چیز شبیه یک داستان ، تموم شد ،انگار من روزی پسری به اسم نیکولاس رو ندیدم ، باهاش فرار نکردم و‌ وارد زندگیم نکردم .پلیس تا وقتی مدرک نداشته باشه نمی تونه با ما کاری کنه در حقیقت ما یکبار رفتیم دادگاه اما چون مدرک نداشتن رهامون کردن تنها چیز عجیب برای پلیس زنده بودن من بود که در دست بررسیه من اون اتفاقی که برام افتاده بود رو مو به مو گفتم بدون اینکه به این نکته اشاره کنم که نایت لایت رو می شناسم و رم رو چطوری به دستم رسید. پلیس گفت که دنبال اون پیرمرد ریش سفید می گرده تا پیداش کنه و نیازی نبود منی که قربانی یه اتفاق بودم رو نگه دارن البته زیر نظر که داشتن و من ماشین به ظاهر مخفی پلیس رو گوشه خیابون میدیدم که رفت و آمد آدم ها به خونمو‌ رو کنترل می کرد.

همه چیز به ظاهر نرمال بدون بود به جز درون من که عین کوره ی داغ می جوشید و ‌نابودم‌ می کرد . خودم خواستم برم . پیتر شدیدا اصرار داشت که من هم با اون و ال توی یه خونه زندگی کنم ،ولی نمی خوام ...بهش گفتم می خوام مستقل شم و تنها زندگی کنم . گفتم پول اپارتمان رو به محض اینکه پول بدست آوردم پرداخت می کنم .

اون عصبی شد و گفت به عنوان سرپرستم باید برام پرداخت کنه ،اما من نمی دونم که اون چرا منو سرپرستش می بینه .نمی خوام سر بار کسی باشم . می خوام مستقل زندگی کنم .می خوام یه دختر قوی بسازم .

باید برم شغل پیدا کنم ، من نقاش خوبیم ولی الان فکر نکنم بتونم پول خورد و خوراکم رو ازش بدست بیارم . نمی دونم می خوام چکار کنم، ذهنم اشفته است . ربانی که مایکل توی مسافرت به موهام بست رو آخرین لحظه برداشته بودم .تنها نشونه ای که ثابت می کرد همه اینا رویا نبوده و من دیوانه نشدم .

Eunoia Where stories live. Discover now