~•9🐈‍⬛

31 11 5
                                    

🎵: Encore un soir -Celine Dion
🐈‍⬛You can listen on Telegram channel :
Eunoiabook

🎵: Encore un soir -Celine Dion🐈‍⬛You can listen on Telegram channel :Eunoiabook

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(داستان از نگاه ژولیت)

اشک هام روی گونه هام راه خودشون رو پیدا کرده بودن . قطره های اشک مسیر رو برای قطره های بعدی هموارتر می کردند
سردم بود . نه از برف که بی صدایی که روی زمین می نشست.

سردم بود از تنهایی. حس تنهایی پشتم رو به لرزه در میاورد.دیگه به معنای واقعی هیچ کسو نداشتم، من همیشه یاد گرفته بودم قوی باشم ولی تنهایی سخته ...کم دردی نیست برای بار دوم مامانتو از دست بدی ...شاید تو زندگی قبلیم به کسی بدی کرده بودم. درسته که من و پیتر دوستیم ولی اون زندگی خودشو داره و فقط گاهی بهم سر می زنه ! غیر از پیتر فقط بابام هست که اون توی تیمارستان با مشکلات خودش دست و پنجه نرم می کنه!

صحنه ی که توی خونه ی ماریا دیدم بار ها و بار ها توی ذهنم عین یک قسمت سریال ترسناک پخش می شد و هربار منو خردتر می کرد، می دونی ترسناک ترین قسمتش چی بود ؟

اینکه واقعی بود! کسی قرار نبود از پشت صحنه داد بزنه: کاااات! یا مثلا یکی بخنده بگه هه هه شوخی کردم دوربین مخفی بود .

اخ ...چه دردناک بود ببینی عزیز ترین کست تو دنیا خودکشی کرده باشه اونم با طناب داری که به دیوار آویزون کرده و حالا کسی تورو همین دو روز پیش نوازش می کرد.کسی که حتی وقتی عصبانی بود برایت غذا میاورد تا مبادا با شکم گرسنه بخوابی حالا زیر خاک بود.

چه بی رحمانه ! کنار سنگ قبر ماریا نشسته بودم و بی صدا اشک می ریختم بی تفاوت نسبت به مرد و زن هایی که نگاه تاسف بار و از روی ترحم به من و کِوین می انداختند.

کوین ،پسر سی و چهار ساله ی ماریا ، به وضوح شکستن کمرش رو هر لحظه بیشتر از قبل احساس می کردم. دو تا پسر نازش که ۴ و ۲ ساله بودن داشتن اون طرف باهم بازی می کردن.

کاش هیچ وقت بزرگ نمیشدم ...

به سنگ قبر ماریا نگاه کردم،

Maria Dupont
27 /1/ 1967- 15/12/2023
une femme de Bretagne

(زنی از بریتانی)

Eunoia Where stories live. Discover now