همون وبسایت بسازیم بهتره.نکنه عواقب داشته باشه ؟ به هر حال یه نفر باید این کار رو بکنه یه ایمیل فیک ساختم . من هیچ وقت آدم نمی شم !در حقیقت اگر فکری توی سرم بیفته تا انجامش ندم بیخیالش نمیشم!

شروع کردم به درست کردن کمپین چون بلد نبودم و دفعه ی اول بود باید دقت می کردم‌. تقه ای به در خورد یعنی این وقت شب کی می تونه باشه؟ آب دهنم رو قورت دادم و یه لحظه به کامپیوتر نگاه کردم و قلبم ریخت نکنه فهمیده باشن بخوان منو بگیرن ؟!

در باز شد و با اومدن نیک عمیق ترین نفس ممکنه رو کشیدم. هوففف "ترسوندیم‌"

"اومدم ببینم این‌ پرنسس فراری چرا هنوز نخوابیده که تو اتاق مردم سرک‌ می کشه "
عه بیدار بود که ! شانسم! خجالت کشیدم که خندید و گفت "خیلی خب خیلی خب نمی خواد خجالت بکشی"یه دفعه خیلی غیر منتظره منو تو بغلش کشید خواستم هولش بدم! خب تو ممکنه حسی به من نداشته بای نیک ولی من دارم!  من طاقت این همه نزدیکی رو ندارم قلبم داره میاد تو دهنم که گفت "فقط یکم ... خواهش می کنم " حس کردم ناراحته

"چیزی شده ؟"
عمیق نگاهش کردم .اونم نگاهم کرد خستگی تو کل صورتش موج می زد . ناخداگاه صورتش رو با کف دستم قاب گرفتم .
چشماش رو بست و سعی کرد آرامش بگیره . من بهش آرامش می دم ؟

"‌ نمی خوای دربارش حرف بزنی ؟"‌
سرش به چپ و راست تکون داد که یعنی نه
"خیلی خب باشه ولی مطمئن باش همه چیز درست میشه "

"هیچی درست نمیشه‌. من دلم یه استراحت طولانی می خواد "شیطون گفتم "ولی ما تازه مسافرت بودیم "اون با دهن کجی ادامه داد "ولی همیشه بعد مسافرت از دماغت در میاد " خندیدم "داری چیکار می کنی ؟" پرسید و متفکر به سایت خیره شد و بعد چشمش رو کشید به گلدون گل رز که توی اتاقم گذاشته بودم.حس کردم لبخند‌ زد"چه گل خوشگلی !اینو‌ کی داده ؟"

"هومممم یه شخص خاص "اخم مصلحتی کرد و گفت "جریان چیه ؟ خودت توضیح بده تا قلقلکت ندادم "

خندیدم و گفتم "نچ توضیح نمی دم!"

کشیدم رو تخت و شروع کرد به قلقلک دادنم‌
دست پام بی اختیار بالا و پایین می رفتن تا بتونم مانعش بشم ولی اون ادامه می داد. صورتش اورده بود نزدیک و خبیث نگاهم می کرد . نفس های داغش به صورتم می خورد .سعی می کردم جیغ نزنم قطعا نمی خواستم پیتر منو با نیکولاس تو این وضعیت ببینه ...

تو این وضعیت ....

این وضعیت !!!!

یهو به خودم اومدم و سریع از زیر دستش بلند شدم و خنده ی کوتاهی از استرس کردم و موهام پشت گوشم دادم و یکم گردنم مالیدم .

Eunoia Where stories live. Discover now