"27"

2.1K 444 227
                                    

"خونه ـت اینه؟" هری که انگار کاملا توی ذوقش خورده بود پرسید.
بعد از بستن در ماشین دستاشو به سینه زدو سمت خونه ی ساده و معمولی قدم برداشت.

"تزئینات کریسمستون کوشن پس!" لباشو جمع کرد و با خیره شدن به پسر بزرگتر از روی شونه ـش، پرسید.

"فقط یه هفته تا کریسمس مونده. الان دیگه فایده ای نداره، عزیزم." لویی ریزخندید و با زدن ریموت ماشین خودشو به هری_که سعی میکرد گلگون شدن گونه هاش بخاطر "عزیزم" خطاب شدنو مخفی کنه_ رسوند.

"بجنب هری، لوس نباش بپر تو" لویی نیشخند زدو حینی که دست کوچیک هری رو بین انگشتاش میگرفت کشوندش داخل خونه

به محض وارد شدنشون به خونه هری فورا سرشو بخاطر رسیدن بوی شیرینی های کره ای به بینی ـش بالا گرفت_که البته عطرشون با ادکلن مشکیِ لویی مخلوط شده بود_

پر ذوق لب زد "شیرینی درست کردی؟"

"نه، احتمالا هم خونه ایام بودن" لویی ریشخند زد و خیلی ریز به اینکه هری حتی به شیرینی کره ای هم بیشتر از خودش علاقه داره حسودیش شد.

آهی کشیدو همونطور که راهرو رو برای رسیدن به آشپزخونه ی بزرگ طی میکرد دست هری رو ول کرد

هری بخاطر دیدن کانتر های غرق شده زیر وسیله و شلخته بینی ـشو چین داد، قبل از اینکه از روی شونه های پهن لویی نگاهش به دوتا دختری که مشغول رل دادن خمیر توی کاسه بودن، برسه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

هری بخاطر دیدن کانتر های غرق شده زیر وسیله و شلخته بینی ـشو چین داد، قبل از اینکه از روی شونه های پهن لویی نگاهش به دوتا دختری که مشغول رل دادن خمیر توی کاسه بودن، برسه.

"لو! این شیرین عسل کیه؟" دختری که موهای استخونی با رگه های صورتی داشت با شیفتگی درحالی که خیره به هری چشم دوخته بود پرسید

"لاتی؟ تو اینجا چی کار میکنی؟" لویی گفت و صورتش بخاطر دیدن اون دختر زیبا روشن شد.

هری دستاشو روی سینه ـش بهم دیگه قفل کردو لبشو گاز گرفت، وقتی لویی سمت دختر رفت و کمر باریکشو بین بازوهاش گرفت سپس صورتشو پر از بوسه های دوست داشتنی کرد.

"خدایا. منم خوشحالم میبینمت" لاتی لبخند زدو دستاشو دور گردن برادرش حلقه کرد. یکم بعد بالاخره از هم جدا شدن و لاتی برای نگاه کردن به هری که یکم معذب شده بود سمت عقب برگشت

"هری، اینا لاتی و دنیلن.
اینم هریه، آم...دوستم." لویی توضیح دادو باعث شد هری ابروهاشو بهم دیگه گره بزنه

"سلام" زیرلب گفتو نگاهشو خجالتزده به زمین دوخت

لاتی نگاه عجیبی به برادرش انداخت و لویی درجواب شونه هاشو بالا پرت کرد سپس سمت پسر جوون تر رفت

"خعلی خُب. خوش بگذره دخترا. شیرینیا که ردیف شدن صدامون بزنین" با تکون دادن دستش برای دخترا گفتو سپس هری رو همراه خودش سمت پله ها برد

"هم خونه ایات دخترنـ...ایـــن دیــگــه چــه کـوفتـــیــــه؟" با باز شدن در اتاق و نمایان شدن تصویر شلخته و ترکیده ـش، هری فریاد زد

ایـــن دیــگــه چــه کـوفتـــیــــه؟" با باز شدن در اتاق و نمایان شدن تصویر شلخته و ترکیده ـش، هری فریاد زد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

"چیه؟" لویی نالید، "این چند روز رو به راه نبودم، اذیتم نکن." غر زدو برای نشستن روی تختش از بین انبوه لباسای کف زمین گذشت

"این خیلی بیشتر از چند روز رو به راه نبودنه..." هری هیس کشیدو بینی ـشو بین انگشتاش فشار داد، "این بو دیگه چیه؟ خدایا الان بالا میارم"

"خفه شو بابا. اونقدرام بد نیست" لویی حینی که ونساشو از پاهاش بیرون پرت میکرد پوفی کشیدو لب زد

"خیلیم بده" هری قبل از اینکه محتاط از بین لباسای چرک و بدبو عبور کنه و از تخت بالا بره تا روش بشینه زمزمه کرد.

ساپورتش به طرز خیلی قشنگی به باسنش نشسته بودو لویی عمیقا بهش خیره شده بود.

"باشه، خیلی خب سری بعد مرتبش میکنم" با بالا پرت کردن یه تای ابروش گفت و قبل از اینکه به دیوار تکیه بده پاهاشو باز کرد

"حقیقتا نمیدونم اصلا سری بعدی ای درکاره یا نه. این زیادی چندشه، لو." هری با اخم جمله ـشو تکمیل کرد.

لویی درمقابل، کنجکاوانه به هری خیره شدو جفت ابروهاشو بالا داد

"چیه؟" هری که زیر نگاه سنگین لویی سرخ شده بود پرسید

"لو صدام زدی" لب زدو ضربه ای که هری با ارنج بهش زد فقط باعث شد نیشخند بازیگوشی به لباش بشینه

"خفه شو" هری غر زد.

"خجالت نکش، خیلی کیوت بود" لویی شیفته لب زد، حینی که بازوهای قوی ـشو دور کمر کوچولوی پسر میپیچید و تنشو به سینه ی خودش سنجاق میکرد.

هری به نرمی نفس عمیقی از دهنش بین ریه هاش کشیدو سرشو برای نگاه کرد به لویی کمی عقب برد

"د..داری چی کار میکنی؟" وقتی نگاه مشتاق و پر از خواستن لویی به لبهاشو دید، پرسید.

"قراره دوباره ببوسمت."

Wanna Fuck? Where stories live. Discover now