آه کشیدم ! همه چیز زیادی سریع بود! من تاحالا انقدر احمقانه رفتار نکرده بودم. اینبار گندی که زده بودم به این راحتی جمع نمیشد.

صدای قطع شدن آب رو شنیدم و اون حوله داره ؟من قطعا نمی خوام که لخت اونو ببینم پس یه حوله ی سفید از توی کشو درآوردم و از درز کوچولویی که باز کرده بود ردش کردم.

یکم بعد از حمام اومد بیرون ... چقدر جذاب شده بود از موهاش آب می چکید و اونو هات تر می کرد لباش از آب داغ و بخار حموم صورتی و پف دار شده بود.

"اگه دید زدنت تموم شد سشوار رو بهم بده"

"کی به تو نگاه کرد ؟" سریع نگاهم رو ازش گرفتم و سشوار رو دادم تا موهاش رو خشک کنه .

از توی کولش یه تاپ و شلوارک درآورد و رفت توی سرویس بهداشتی پوشید و نشست رو تشک و شروع کرد به خوردن شامم. (می خواستم بگم‌ شام منه ها یه تعارف بکنی حداقل بد نیس )اما یهویی یه لقمه ی کوچیک گرفت و گفت "بیا "

دلم از این محبت های کوچیک یه جوری میشد . اره من قطعا احمقم ... یکم بعد که غذا رو خوردیم . اون‌ راحت رفت سر کشوم

"به نظرت فضولی کردن بی ادبانه نیست؟!"

" من ذاتا بی ادبم"اون با لحن بازیگوشی اینو به من گفت اما من به اندازه کافی ناراحت بودم که از حرفش عصبانی بشم.
"خفه شو !"

"جلو عمو جونت که اینو نمی گفتی "

"بوگاتی ؟ زمین ؟ اینا دیگه چه کوفتی بودن؟"

"برا جلب اعتماد عموت لازم بود اینو خوب می دونی"

"از کجا اودیشون؟! "

دست کرد تو جیبش و یه کارت اعتباری رو به سمتم گرفت اسم روش رو خوندم‌.

/ ژولیت ماداین مارتین/

صبر کن ببینم اینکه این که اسم منه ! باورم نشد! یادم افتاد که من قرن هاست که گوشیمو روشن نکردم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


صبر کن ببینم اینکه این که اسم منه ! باورم نشد! یادم افتاد که من قرن هاست که گوشیمو روشن نکردم . سریع دکمه روشن شدنش رو فشار دادم و با حجم زیادی از پیام هایی که از طرف بانک بودن مواجه شدم! لعنت بهت!

Eunoia Where stories live. Discover now