23. Regrets

710 187 299
                                    

عشقا چپتر طولانیه. با ووت و کامنت بهم شیرینی بدین❤💛




And my words shoot to kill when I'm mad

I have a lot of regrets about that




اگه مُردم و اون دنیا خانوادمو دیدم دوست دارم سرمو بالا بگیرم و بهشون بگم من تا آخرین لحظه جنگیدم. تا آخرین لحظه قوی موندم. و تا آخرین لحظه تسلیم نشدم.

این تنها دلیلیه که چاقوی خونی رو با هر ضربه ای که میزنم حتی محکم تر از قبل فشار میدم و دوباره بهشون حمله میکنم.

اونا تقریبا منو ووفی رو محاصره کردن. من سعی میکنم پشتم به دیوارِ ساخت و ساز باشه تا حداقل از اون سمت حمله نکنن.

ووفی هم خوب میجنگه. با دندوناش دست زامبی ها رو میگیره و وقتی به قدر کافی سرعتشونو کند کرد من با یه ضربه خلاصشون میکنم.

هر یه دونه ای که روی زمین میندازم واسم ارزش داره.

هر یه دونش نشون میده من هنوزم دارم نفس میکشم.

من هنوز نمردم.

دادی میکشم و به سمت بعدیشون حمله میکنم. چاقوم رو تا آخر تو سرش فرو میبرم و وقتی بیرون میکشمش بدنش جلوی پام میوفته. لبخند رضایت آمیزی میزنم و دوباره گارد میگیرم.

بیایید جلو عوضیا!

خودمم نمیدونم تا حالا چندتا کشتم. ولی از این مطمئنم که خیلی بیشتر از تعدادیه که تا این لحظه به درک فرستاده بودم.

با لگد به یکیشون میکوبم و اون روی زمین میوفته. همین که میخوام به بعدی حمله کنم مچ پامو میگیره و میکشه.

از پشت روی آسفالت میوفتم و به خاطر ضربه ی ناگهانی که به کمرم وارد میشه یه لحظه نمیتونم نفس بکشم.

صورتمو از درد جمع میکنم و خودمو روی زمین عقب میکشم.

همونی که منو انداخت دندوناشو به من نشون میده و حمله میکنه. چاقوم دیگه تو دستم نیست و قراره بهم برسه.

و بهم میرسید اگه ووفی خودشو جلوی من نمینداخت.

ووفی مچ دستشو محکم گاز میگیره و سرشو به دو طرف تکون میده. زامبی فریاد میکشه و میغره و چنگ میندازه.

روی تن ووفی خراش های ریز و درشتی دیده میشه ولی قرار نیست دست اون هیولا رو ول کنه.

پس تو هم مثل من فکر میکنی ووفی. دوست داری تا لحظه ی آخر یه جنگجو باشی.

یعنی الان لیام حالش خوبه؟

میتونه از پسش بربیاد؟

میتونه زنده بمونه؟

کاش موفق بشه واکسنو به دست بیاره و پیش بچه ها برگرده.

کاش موفق بشه.





Z ENDWhere stories live. Discover now