اروم با خودش زمزمه کرد و واقعا مطمئن نبود که اچ این درو دیروز اینجا ساخته یا از قبل اینجا بوده !
به هر حال مطمئن بود اچ یه جورایی هرکاری ازش برمیاد

به باستی نگاه کرد

:اینم اتاق ماس?

:اوهوم

لویی در اتاق و باز کرد و با دیدن فضای کاملا متفاوت اتاق تو چهارچوب در به رو به روش خیره شد



لویی در اتاق و باز کرد و با دیدن فضای کاملا متفاوت اتاق تو چهارچوب در به رو به روش خیره شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

:دوسش داری دادا ?

باستی لباس لویی رو کشید و وقتی لویی سرشو چرخوند تا نگاهش کنه بهش لبخند زد

:من گفتم اون تابلو رو به تو بدن , کار خوبی کردم ?

لویی دوبار دستشو رو شونه ی باستی کوبید و لبخند زد

:کارت عالی بود قهرمان تقریبا خونه رو به نام خودمون کردی

:نه , خونه مال اقای اچه

لویی چونه ی باستی رو کشید

:خیلی خب , انقدر طرفداریشو نکن میتونی وسایل خودتو بیاری و روی همین تخت بخوابی اگه اقای اچ و دیدی ازش تشکر کن بعدم بخواب باشه?

:دیگه خوابم نمیاد , میشه صبحانه بخورم ?

:بیا ببینم تو آشپزخونه چی دارن , اگه چیز خوبی نداشتن یه ساعت دیگه برات کیک و شیر میارم

باستی باشه ای گفت و دنبال لویی راه افتاد
وقتی داخل آشپزخونه رسیدن لویی به ترتیب در یخچال هارو باز کرد

:اوکی پسر , فکر کنم باید انتخاب کنی

باستی از کنار بدن لویی خودشو سمت یخچال کشید و جلوی لویی ایستاد

:واو ... دادا میتونم کمی از اون کیک و با شیر بخورم ?

به کیک بزرگ خامه ای که کاملا دست نخورده داخل ظرف شیشه ای بود اشاره کرد

:خب , اگه مال کسی باشه چی? دست نخورده اس

:ازش بردار اینجا همه چی مال همه اس

لویی چرخید و به تام که پشت سرشون بود نگاه کرد


:هی تو ...خوبی?

Driver Where stories live. Discover now